متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است


دست افشان پای کوبان در ره‌اش

در کمک بر عالمی از درگه‌اش
 

رفت و آمد کارشان بالا و زیر

جمله مردان در ره خلوتگه‌اش
 

لحظه‌ای آیند و در آنی روند

هرکجا کاری که باید از مه‌اش
 

حق به جان عاشقان ممهور شد
کلّ عالم در مثل: منزلگه‌اش

 

خالقان، ذرّات هستی‌بخش حق

در همه جان و جهانها شَهرَه‌اش!

باز بوی مُشک پیچیدن گرفت
از نوای حقّ و نور ناگه‌اش


غزل17
 

موسیقی بی‌کلام ارمنی Katil - Crossing p
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ساقی به در میکده باز آمد

با خنده و رقصان و به راز آمد

هر که تشنه بودش به نیاز آمد

عهدی‌ست که این قصه دراز آمد

مُشک


دوبیتی95

موسیقی اپرا پاواروتی Pavarotti

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


بر نور و نوا، رهسپاری بودی

با عشق به راه بیشماری بودی

امروز ره میانه آمد به میان

حالی به طریق، بر کناری بودی

مُشک

دوبیتی94
 

موسیقی حماسی Sea of Atlas

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


هر کلام،

هر عمل،

به نام حق؛

برای حق.


مُشک

متن6

موسیقی کلاسیک Follia - Hesperion XXI

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


شمشیرزنی خسته اسباب سفر بسته

در عشق خدامردان بر هر خطری جسته

 

گاهی پی نیشابور گاهی ره گرگان برد

گاهی اثری، آخر، سر را به گریبان برد

 

دانست خدامردان اینگونه نباید یافت

جز خدمت و خلقیدن آن راه نشاید یافت

 

هانجا که بودش بنشست چون نکته‌ی حق دریافت

تسلیم به ماه او، شمشیر منم برتافت

 

برخاست سوی کاری، بی‌نام‌ونشان باری

حق راه ببردش تا، یک دهکده، انباری

 

مشغول به کاری سخت، خوابش ته آن انبار

روبید و زدودش گرد، با میل نه از اجبار

 

انبار درخشان شد بعد از دو سه روزی چند

شمشیرزن ما نیز، راضی، پرفروزی چند

 

آمد چو برون زانجا دیدش همه جا زیبا

پیری به سر ره دید گندیده و نازیبا

 

قدری به تامل شد، ناگه به درون آگه:

"آن پیر ز شیطانان، شمشیر! سرش کوته!"

 

آن پیر که زیبا بود در ظاهر و عن‌باطن

شمشیرزن ما دید آن باطن متعافن

 

مجرا به کفایت بود ای مشک هنر کردی

شمشیرزن ما شد در راه خدامردی

مُشک


مثنوی5

بهترین های چایکوفسکی - موسیقی کلاسیک Tchaikovsky

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

  • مُشک


هر لحظه تمام زندگی شد

او که به حق‌اش به بندگی شد

در خدمت او، چه ماجراها

عاشق به نِی‌ای همیشگی شد
 

مُشک

دوبیتی93
 

موسیقی AltaiKai - Oyim Oyim Oy-Oyim

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

  • مُشک


در آتش و خون به لامکان رفت

در سوز و گداز، کف‌زنان رفت

آنجا نه خود اما همه خود دید

حق در همه، پیدا و نهان رفت
 

مُشک

دوبیتی92

موسیقی کلاسیک : ده اثر از Henry Purcell
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


شمشیرهاشان آخته در راه حق افراشته

شمشیر او خورشید او حالی سپر برساخته

خود هو زند یاهو زند عاشق نقاب انداخته

رعدی ز جانان عاشقش آن لعبتی پنداشته
 

مُشک

دوبیتی91


موسیقی کلاسیک Vivaldi – Gloria

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


به گاهی که آمد یک از صد هزار

بزد آتشی ناگهان کارزار

 

چو خلقی به آتش تماما بسوخت

ز خاکسترش عاشقی برشکوفت

 

که آتش به هر عصر از دیرباز

به بیرون مخرّب، درون عشق‌ساز

 

هر آنجا به حق شعله‌اش برکشید

یکی مشتعل‌عاشقی قد کشید

 

هر آن روح عشقش به حق فهم کرد

همان شعله دورش ز هر وهم کرد

 

نگه داشتند عاشقان تش به جان

به خلق و به تسلیم، با هر بیان

 

که جز آفریدن چطور عاشق است؟

به خدمت فقط آتش‌اش لایق است

 

بلی! سخت بودست و هست این وصال

هزاران یکی ماند در راه آن متّعال

 

همین هست و بوده ازل تا ابد:

عروج و سقوط هر آن در جسد

 

مگر عاشقی جانسپار و خموش

که صوت حقش دم به دم کرد نوش

 

هر این مشک مجرا بشد تاکنون

نفهمید مجرا شدن هست چون

 

رهی سخت و طولانی و دردناک

که یک روح آید برون از مغاک

مُشک


مثنوی4


موسیقی کلاسیک  Come ye sons of art (Henry Purcell)

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


قصّه‌ها گفتیم از روی نهان

تا بجنبی در وصال شه‌شهان

فرصتت از دست خواهد شد بدان

گر نگیری راه خلقِ حق‌بیان
 

مُشک

دوبیتی90


موسیقی کلاسیک  Smetana - Moldau

 بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


زاهدان در بند نام و صورت‌اند

لیک غافل، عاشقان در حرکت‌اند

خالقانند عاشقان تنها همین

هرچه از عارف‌نما، در حیرت‌اند
 

مُشک

دوبیتی89


موسیقی موسیقی کلاسیک  Arstidir- RO

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


در صلح شدی با خود در رزمِ به اغیاری

در صلح جهان‌انسان حالی که به اطواری

این نکته اگر فهمی در روح به اغباری

ورنه تو بدان این‌سان در چاهک اظهاری
 

مُشک

دوبیتی88

موسیقی فولک تاتارستان  Cicha + Palyga - TATARSKA

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


تو را با عرعر مرغان چه کار است؟!

تو را با هی هی خلقان چه کار است؟

درآ زین خلق وهم زیست‌جمعی

بدانها مایلی؟ عرفان چه کار است؟
 

مُشک

دوبیتی87


موسیقی Loreena Mckennit – Highwayman

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


همه چیز در گسترش؛

در رشد مدام؛

عشق نیز؛

خدا.

 

مُشک

 

متن5


موسیقی زیبا Zbigniew Preisner - L'Aurore (Dawn)
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


که جهان؟ آشفته‌بازاری چند

همه عالم بسان کارزاری چند

که دلیران فقط ز چرخ برجستند

بشدند در حضور، نه به زاری چند
 

مُشک

دوبیتی86


موسیقی الکترونیک Joachim Pastor - Goodbyes

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


مطرود عوام، در ره دریا شد

از خلق برون، به وادی معنا شد

 

آنجا که فقط خواص سکنی کردند

از جمله خواص گشت و در رویا شد

 

حالی که بدید ماجرای خاصان

در آتش و خون به وادی سودا شد

 

در وجد مدام آمد و حالی خوش

هر لحظه تولّدی و چون عنقا شد

 

دریافت که کار عاشقان بازی نیست

آن نِی شدنش به راه حق پیدا شد

 

دادش همه آنچه او بدانها خوش بود

تا از نفس‌اش به لحظه‌ای دارا شد

 

فهمید که خلّاق شدن در ره دوست

در عیش مدام آورَدَش مجرا شد

 

در درد بخندید و به دم رقصان شد

ساقی، نظری، به آنکی شیدا شد

 

این راه شروع و آن تهش ناپیدا

این مشک بگفت و در دمی رعنا شد

مُشک


غزل16


موسیقی کلاسیک Philip Glass – Metamorphosis
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


آیینه در آیینه تو رقصان شدی

ناگه برون از وهم و از خلقان شدی

تازه بدیدی مرتبت آن روحهای بی‌طرف

حالا درون ماجرا فارغ ز این و آن شدی
 

مُشک

دوبیتی85


نقاشی از جیک بادلی | Jake Baddeley

موسیقی بی‌کلام Groundfold -The Art Of Letting Go

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


حرف از عواطف میزنی پیشم نیا

دائم به کوی و برزنی پیشم نیا

جز عاشقی! تو رهزنی پیشم نیا

پایین ز جو و ارزنی پیشم نیا
 

مُشک

دوبیتی84

ویلون و پیانو  Palladio by Karl Jenkins

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


صورتک‌هایی برِ شهزادگان

بهر پوشانیدن خلق از نهان

 

هر کدامش حکم پل سوی اله

سلسله پل‌ها به نظم جاوْدان

 

هر چه ظرف آدمی دریابدش

آن پلِ ظرفش به دم گردد عیان

 

هر پلی مختصّ هر گنجایشی

خادمان دانند رمزش در جهان

 

مُشک ساکت بود، مه فرمان بداد:

نشر! این اسرار بر آیندگان

غزل15

موسیقی انیمیشن زیباKarl Jenkins - Adiemus
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


پیمانه‌ها پیمانه‌ها زان عاشقان جام‌ها

جمعیتی بُد در طلب در خواب خوش آن خام‌ها

 

پیدا نشد، پنهان نشد، در جام او حیران نشد

پیدا نه هرگز بر عوام جمله خران بر بام‌ها

 

بامِ هوی هست و نه هو، آن بامِ خلقِ نام‌ها

بیرون ز دنیاشان شدی بینی تو شیرین‌کام‌ها

 

در کوی بی‌نامان بیا رقصی زن و خندان بیا

آنجا که عشاق عزیز جمله ورای دام‌ها

 

آن خادمان بی هیبتان آتش به خرمنها زنان

شهزادگان کوی حق در کسوت اندام‌ها

 

یا اینطرف یا آنطرف هی پر نزن بر صد طرف

راهت مشخص کن تمام: از عاشقان؟ خاخام‌ها؟!

 

گر سوی ما مستان شدی، از آدمی پرّان شدی

آنجا شِنُف آوای مُشک بینی همه احلام‌ها!

غزل14


موسیقی کلاسیک سمفونی دنیای نو – Dvorak
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک