متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

ما

"هیچ"

را

به هیچ نفروشیم...

مشک

متن19

  • مُشک

 

راه و رسم زندگی دانی که چیست؟

هرچه بی عشق: تنگ‌حالی، بردگیست!

این کلام حق به جان نوشیده‌ایم:

عشق‌دیدن عشق‌گفتن زندگیست

مشک

دوبیتی263

موسیقی کلاسیک ارکسترال معاصر Karl Jenkins - Palladio

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

از صراحی در دلش شوری فتاد

قطره‌ای بر دل، عجب نوری فتاد!

نور را بوسید و پاشید؛ اینچنین:

یک قدم در پیش و از کوری فتاد!

مشک

دوبیتی261

Danielle Noelاثر هنری

 

موسیقی بی کلام Nils Frahm – Ambre

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

به هر پیمانه جانی را رها کردم

تو دانی کس نداند من چه‌ها کردم

لبان بستم عمل کردم به هر نجوا

خموش و سربه‌کار و بی‌صدا کردم

مشک

دوبیتی262

اثر هنری از øjeRum

 

موسیقی Hans Zimmer - Duduk Of The North  + Jivan Gasparyan

بشنویم در : آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

ما صبر‌به‌جان و رهروانان

پیمانه‌کشان! بادسواران!

تسلیم‌وشانید! نه چون ما:

بگذشته‌ز‌جان و سربداران!

مشک

دوبیتی260

 

  • مُشک

 

جهان اندرونت راه‌ساز است

رهی تا عرش؛ اینجا هم تراز است

ببین ای جان من ذات الوهیت

همش در رفت‌و‌آمد؟ این چه ساز است؟

مشک

دوبیتی259

اثر هنری از Daniel Pemberton

 

موسیقی Hans Zimmer - Now We Are Free (Dave Pearce Remix)

بشنویم در تلگرام

  • مُشک

 

دید روزی سالکی پرمدّعا

مردمانی دست‌هاشان بر دعا

 

تسخر ایشان شدش هر کار او

غافل از خود، وا نهاده جستجو

 

روزها در آمد و شد، او ندید

اینچنین دریوزگی کامد پدید

 

در گداییِّ توجّه، سیخ بود

خودفناداده صطبلی میخ بود

 

تا که روزی بر سر راهی بدید

یک جوانی خوش‌خرام و موسپید!

 

چشمهاش همچون دو یاقوت کبود

می‌درخشیدند، چونان از وجود

 

کز درخشش‌هاش سالک لرزه کرد

بر خود آمد، مکث و ناگه توبه کرد

 

چون به یاد آورد صدها زندگیش

هم به یاد آورد آن آئین و کیش

 

هیچ صحبت بر زبان جاری نشد

در سکوت آن درسها ساری بشد

 

آن جوان رفت و به دم سالک چنان

در تحیر؛ آگه از اسرارِ جان

 

هرچه ماموریتش در این جهان:

یافته آمد، به یک دم از نهان

 

بس که خوش‌اقبال و دردانه بُد او

از قدیمیّان بُد او؛ یک رزمجو

 

جمعِ "دستان‌ بر دعا" را وا نهاد

سوی ماموریّت خود برجهاد

 

نی پس آن احوالی از او آمد و

نی ز کس اخباری از او آمد و

 

رفت از انظار و چهره نو بکرد

چون درون-بیرون یکی: پیمانه‌گرد

...

...

 

صبر استاد ای جوان بی انتهاست

پر زنی، پرپر زنی، او کز خداست،

 

مینشیند پات، تا پیدا کنی

اصل جان خود که تا شیدا کنی

 

تا که فارغ گردی از جهل جهات

راهِ یک یادآوری، حی نی ممات

 

قدر استاد زمان خویش دان

وانه ونگاری* ورا بر خویش خوان

 

چون که او را خواستی او پیش توست

نی حکایت نی حدیث او خویش توست

 

نیمه‌شب باز آمده مشقی به مشک

خلق ناآرام و او: نه خیس و خشک

 

 

*ونگاری = ولنگاری

 

مثنوی9

  • مُشک

 

از نای خدا دلان به نارند

اینجا هر جا به کار و بارند

در صبر و سکوت، آن مقیمان

همواره به‌عهد و برقرارند

مشک

دوبیتی258

موسیقی Toulouse-Damask Rose

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک