جمعی به تماشا که خدا کو
خاموش و نظرکنانم آن سو
یک قطره اگر ز جام ریزد
آتش زند این عوامِ پررو
رو مَرد! کمی شناس خود را
خورشید زند همیشه سوسو
از غفلت و جهل گر بکاهی
نور آیدت از جهانفراسو
جان داده و قطره نوش کردیم
رو جام بیاب و حرف کم گو
گر مشک تو جان به دست بردی
شمشیر بران؛ مباش ترسو