جهان در حال پاکسازی خود است.
همچون زمانی که گلوی خود از چرک پاک میکنید.
دردی و بعدش سبک شدنی.
وقایع مقدّر را گریزی نیست.
جز به عشق
که بتْوان وقایع را مقدّر کرد.
عاشقان چنین کنند.
آن ایستادگانِ به عشق.
شیخ آمد؛ زاهد آمد؛
عشقی پدیدار نیامد.
بنا به عادت، خداخواهیشان آمد.
هیچ درکی از خداشان نیامد.
خدا بر عادت آشکار نشود.
بر هر چه غیر عادت عیان شود.
خدا بر خلاقیّتت آشکار شود.
در مردگی و روزمرگیت: نهان شود.
عشق خدا در جان میشکفد؛
از جان به بیرون میتَرَوَد.
به جان گیر؛ به جان ده.
اینچنین عاشقانه بزی.
گر چنین کردی،
خدا خواهد آمد.
مشک
موسیقی insan insan
فلک در بیداد
جان عاشق فارغ ز بیداد
جان عاشق فارغ ز داد!
جان عاشق فارغ ز هر زمینیفریاد
جان عاشق به رقص در باد
جان عاشق ورای داد و بیداد
جان عاشق بر کلمه اِستاد
جان عاشق بر بادی سوار
از آن باد: عظمتی برقرار
از آن: جمله عالم بر مدار
عالم و عالمیان در گذار
نبود کسی را راه فرار
همه بینند روزی: آن بهار
وه چه زیباست آن انتظار
موسیقی GARABALA - Ari Ari, Ghapama
بیفراز جانت،
به فروتنی.
به عشق.
همه از اوست.
فهم کنی،
حکایت دریابی،
به تمامی.
مُشک
موسیقی چارز آزناوور Yes Ko Ghimetn Chim Gidi
دوستان را بوسیدم و رفتند.
دشمنان نیز.
من ماندم و ماهم.
گفت: چونی؟ گفتم: هی.
گفت: چرا هی؟
گفتم: هر وقت حضورت مستدام بود، گویم: عالی.
گفت: هستم. همیشه. تو نمیبینی.
گفتم: چطور توانم دیدن؟
گفت:
هوش دار:
صبر!
درون!
رو!
باش!
دریاب!
آی!
اینجایم.
همیشه...
موسیقی Lofti Bouchnak and Sahale - Djiin
در آستانه، ایستاده. چشم به راه تو.
به نظارهی هر فکر و هر عمل تو.
هر جا که باید اشارتی زند.
اگر بشنوی، اگر ببینی، در مسیر مقدّرِ رشد قدم نهادهای.
اگر نشنوی، اتفاق خاصی نمیافتد!
از مسیر مستقیم دور میشوی!
همه چیز سادهتر از آن است که تجزیه و تحلیلش کنی.
رها کن.
مُشک