متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باطن» ثبت شده است


شمشیرزنی خسته اسباب سفر بسته

در عشق خدامردان بر هر خطری جسته

 

گاهی پی نیشابور گاهی ره گرگان برد

گاهی اثری، آخر، سر را به گریبان برد

 

دانست خدامردان اینگونه نباید یافت

جز خدمت و خلقیدن آن راه نشاید یافت

 

هانجا که بودش بنشست چون نکته‌ی حق دریافت

تسلیم به ماه او، شمشیر منم برتافت

 

برخاست سوی کاری، بی‌نام‌ونشان باری

حق راه ببردش تا، یک دهکده، انباری

 

مشغول به کاری سخت، خوابش ته آن انبار

روبید و زدودش گرد، با میل نه از اجبار

 

انبار درخشان شد بعد از دو سه روزی چند

شمشیرزن ما نیز، راضی، پرفروزی چند

 

آمد چو برون زانجا دیدش همه جا زیبا

پیری به سر ره دید گندیده و نازیبا

 

قدری به تامل شد، ناگه به درون آگه:

"آن پیر ز شیطانان، شمشیر! سرش کوته!"

 

آن پیر که زیبا بود در ظاهر و عن‌باطن

شمشیرزن ما دید آن باطن متعافن

 

مجرا به کفایت بود ای مشک هنر کردی

شمشیرزن ما شد در راه خدامردی

مُشک


مثنوی5

بهترین های چایکوفسکی - موسیقی کلاسیک Tchaikovsky

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

  • مُشک