هر چه جان بالا شده بالاتر او
صوتِ لا ادری منم در جستجو
سهم هر عاشق به جانش بسته و
شعلهبازان پیشگام داه و دو
هر چه جان بالا شده بالاتر او
صوتِ لا ادری منم در جستجو
سهم هر عاشق به جانش بسته و
شعلهبازان پیشگام داه و دو
شعلهی جان من تویی شاه نهان من تویی
هنر تویی عشق تویی شمس زمان من تویی
نه از منی هم از منی بی "من و منمنم" تویی
شکر کنم به بودنت هستِ جهان من تویی
به گاهی که آمد یک از صد هزار
بزد آتشی ناگهان کارزار
چو خلقی به آتش تماما بسوخت
ز خاکسترش عاشقی برشکوفت
که آتش به هر عصر از دیرباز
به بیرون مخرّب، درون عشقساز
هر آنجا به حق شعلهاش برکشید
یکی مشتعلعاشقی قد کشید
هر آن روح عشقش به حق فهم کرد
همان شعله دورش ز هر وهم کرد
نگه داشتند عاشقان تش به جان
به خلق و به تسلیم، با هر بیان
که جز آفریدن چطور عاشق است؟
به خدمت فقط آتشاش لایق است
بلی! سخت بودست و هست این وصال
هزاران یکی ماند در راه آن متّعال
همین هست و بوده ازل تا ابد:
عروج و سقوط هر آن در جسد
مگر عاشقی جانسپار و خموش
که صوت حقش دم به دم کرد نوش
هر این مشک مجرا بشد تاکنون
نفهمید مجرا شدن هست چون
رهی سخت و طولانی و دردناک
که یک روح آید برون از مغاک
مُشک
موسیقی کلاسیک Come ye sons of art (Henry Purcell)