متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نکوهش عقل» ثبت شده است


خدمتت از ذات باید ای عزیز

نی به کند و کاو مغز پوچ هیز

خدمتت گردد تو و تو خدمتت

این چنین در کار و از جانت بخیز

مُشک


دوبیتی82

نقاشی از جوزف مالارد ویلیام ترنر | Joseph Mallord William Turner

موسیقی عربی  Nejla Belhaj - Hezz Ayounek

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


دیو و ددان را نساز

عقل دنی سجده باز؟

هیبتش آتش زن و

صوت ازل پاک باز
 

مُشک

دوبیتی76

موسیقی Cesaria Evora - Angola – Jazz
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


منت‌کشان جانان ما بوده‌ایم و مستیم

هرچه خطر را به جان خریده‌ایم و هستیم

همچو سگان، وفادار، از عقل هم گسستیم

به ناکسان ما کلید نداده‌ایم و رستیم
 

مُشک

دوبیتی69

 

موسیقی "خروش سازها" HAVASI – Rise of Instruments

بشنویم در: آپارات (به همراه انیمیشن زیبا)  -  تلگرام

 

  • مُشک


هرکه در رقص آمد و گردید نور

نی که بی‌نقص ابتدا و بی‌غرور

 

بارها خوردش زمین و گریه کرد

کور و کر بود و نه بر حق تکیه کرد

 

نم‌نمک درکش که والاتر برفت

تازه فهمیدش که بالاتر نرفت

 

فهم کردش که کلید راه حق

پیروی از حرفهای ماه حق

 

چون کمر بستش به الهامات او

لحظه لحظه یافت پیغامات او

 

عقل خوشگل‌پوش زیباروی را

آتشی زد تازه دیدش روی را

 

جمله عشّاق خدا تبریک گو:

آفرین حالاست وقت های و هو

 

حال بیرون آمدی از کام عقل

نی ولی غافل نشو از دام عقل

 

تو کنون دیدی که ذات عقل چیست

پس بدان آنجا بساط و نقل چیست

 

غرقه در شوق و وصال حق شد او

عاشقی شد سرسپرده رزمجو

 

قرنها در خدمت حق کار کرد

ناگهان در لحظه‌ای خود خوار کرد

 

من‌منم‌گویان به هر کویی بشد:

من یکی واصل نه هر قویی بشد!

 

همچو من در لامکان در گفتگو

نیست با حق، تو نرو در جستجو

 

او مرا بالای هر روحی بدید

من ورای هرچه ماهم آفرید

 

مختصر: مه خشتک او چاک کرد!

نام آن عنتر ز گردون پاک کرد

 

در سقوطی سهمگین در سال نو

آمدش حاضر به امکان حال نو

 

در فراموشی از آن گندی که زد

زندگی نو کرد بس دردی که زد

 

دست و پا معلول، ناقص عقلکی

کلّهم تعطیل، همچون دلقکی

 

زندگی‌ها رفت و آمد بعد از آن

تا بفهمید او بُده‌ست از خادمان

 

ماجرای وصل او از سر گرفت

صبر و تسلیم و تواضع برگرفت

 

در ره آن چشمه‌‌سار عقل‌ساب

بس رشادت‌ها بگردید او شهاب

 

ره به سوی وادی شاه نهان

تاخت او افتاده و بی‌گفتمان

 

هر چه هست و شد میان ماه و او

کس نداند، مُشک، آن دیگر نجو

مثنوی2

موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Alhara
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


هر لحظه ز عقل تو گذر کردی

از هرچه به جز نوا حذر کردی

تسلیم نوای او که خود کردی

جانت به میان تو رهگذر کردی
 

مُشک

دوبیتی59

 

نقاشی از جیک بادلی | Jake Baddeley

موسیقی میکس اوریجینال Elea از Worakls

بشنوید در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

 

چه به عقل پوچ نازی؟

خبرت، خراب سازی

 

ره دل اساس کار است

که جز آن نبود رازی

 

هر مصیبتی ز عقل است

تو کنون به احترازی!

 

گوش عقل هرزه بِکِّش

مرحبا، تو نردبازی

 

بفرستش به چراگاه

تا کمی تو دل ببازی

 

سفت کن قلّاده حالا

چه نسیم روح‌نوازی!

 

مُشک، عقلت کف دستت

زین سبب قماربازی

 

عاشقی؟ فارغ ز عقلی؟

این چنین تو یکّه‌تازی

 

 

غزل8

 

نقاشی از گالینا پالوز | Galina Poloz Painting

موسیقی بی کلام فیلم Max Richter – Finale

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

 

رهرویی آرام اما پرخروش

روزگاری در لباس می‌فروش

 

درس‌ها آموخت در آن زندگی

تا که بگذشتش ز دام مردگی

 

بعد شد در کسوت شلغم‌فروش

تجربت فهمید با جان خموش

 

پس سکوتش شد اجین با جان او

هم سکوتش داد آب و نان او

 

در تلاطم‌های آن نقش جدید

خالقش جز رشد او چیزی ندید

 

حال وقت آزمون سخت بود

تاجری دین‌دار و نیکوبخت بود

 

در تجارت شهره بین مردمان

مال و اموالش به ظاهر در امان

 

تا که روزی نوبت دردش رسید

باختش چون موعد نردش رسید

 

غرقه در دنیای پست خنده‌دار

آزمون بد باخت حق کردش به دار

 

جمله مال و مکنتش در لحظه‌ای

شد ز دستش گشت او بیچاره‌ای

 

شکر نعمت، هرچه باشد، واجب است

هرچه داری تو،بدان: او صاحب است

 

قدر دان و باش تسلیم حضور

تا تو را در دم بپیراید به نور

 

باز آمد ماجرایی، نقل گشت

مُشک شد حیران رها از عقل گشت

 

مثنوی1

 

آلبوم کامل Valtari از Sigur Ros

بشنویم در: آپارات - تلگرام

  • مُشک

 

از عقل گذشتند و شدند سوی باده

از جان بگذشتند و به عالم عشق داده

از هر چه که بود، در ره دوست

دست شستند، به حرف هست ساده

 

مُشک

 

دوبیتی47

موسیقی بشنویم: Omar Faruk Tekbilek - I Love You

  • مُشک


عقلت نبرد رهی به دریای جنون

تنها بردت به انحطاطی به فنون

اول بِشِکن حصار این عقل زبون

تا بعد رهی نمایدت دوست به خون


مُشک


دوبیتی44


اثر هنری از آرچیبالد توربرن | Archibald Torburn

موسیقی بشنویم: Tania Saleh - Invitation to a Dream


  • مُشک


در نیمه‌شبان به آفتابی همه‌وقت

در وادی او تو پرشتابی همه‌وقت

عشق و نظرش تو بازتابی همه‌وقت

این عقل توان که برنتابی همه‌وقت


مُشک


دوبیتی40


موسیقی بشنویم: موسیقی اسپانیایی "هنگامیکه سپیده سر می‌زند"


  • مُشک


در نیمه‌شبان به آفتابی؟ هرگز!

در وادی او تو پرشتابی؟ هرگز!

عشق و نظرش تو بازتابی؟ هرگز!

این عقل توان که برنتابی؟ هرگز!


مُشک


دوبیتی39


  • مُشک