متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است


پادشاه هر چه عالم را سلام

آنکه پیدا کرد خلقت از کلام

قدردان این همه عشقت نِه ایم

نیست عرضم را زیادت والسلام!
 

مُشک

دوبیتی63

 

موسیقی کلاسیک واگنر The dream of the summer night

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


هرکه در رقص آمد و گردید نور

نی که بی‌نقص ابتدا و بی‌غرور

 

بارها خوردش زمین و گریه کرد

کور و کر بود و نه بر حق تکیه کرد

 

نم‌نمک درکش که والاتر برفت

تازه فهمیدش که بالاتر نرفت

 

فهم کردش که کلید راه حق

پیروی از حرفهای ماه حق

 

چون کمر بستش به الهامات او

لحظه لحظه یافت پیغامات او

 

عقل خوشگل‌پوش زیباروی را

آتشی زد تازه دیدش روی را

 

جمله عشّاق خدا تبریک گو:

آفرین حالاست وقت های و هو

 

حال بیرون آمدی از کام عقل

نی ولی غافل نشو از دام عقل

 

تو کنون دیدی که ذات عقل چیست

پس بدان آنجا بساط و نقل چیست

 

غرقه در شوق و وصال حق شد او

عاشقی شد سرسپرده رزمجو

 

قرنها در خدمت حق کار کرد

ناگهان در لحظه‌ای خود خوار کرد

 

من‌منم‌گویان به هر کویی بشد:

من یکی واصل نه هر قویی بشد!

 

همچو من در لامکان در گفتگو

نیست با حق، تو نرو در جستجو

 

او مرا بالای هر روحی بدید

من ورای هرچه ماهم آفرید

 

مختصر: مه خشتک او چاک کرد!

نام آن عنتر ز گردون پاک کرد

 

در سقوطی سهمگین در سال نو

آمدش حاضر به امکان حال نو

 

در فراموشی از آن گندی که زد

زندگی نو کرد بس دردی که زد

 

دست و پا معلول، ناقص عقلکی

کلّهم تعطیل، همچون دلقکی

 

زندگی‌ها رفت و آمد بعد از آن

تا بفهمید او بُده‌ست از خادمان

 

ماجرای وصل او از سر گرفت

صبر و تسلیم و تواضع برگرفت

 

در ره آن چشمه‌‌سار عقل‌ساب

بس رشادت‌ها بگردید او شهاب

 

ره به سوی وادی شاه نهان

تاخت او افتاده و بی‌گفتمان

 

هر چه هست و شد میان ماه و او

کس نداند، مُشک، آن دیگر نجو

مثنوی2

موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Alhara
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ز شمع تا به باده، رهی‌ست خانمان‌سوز

هزار نکته رفتش: به ره چراغی افروز

چراغ ره بیامد کلید عشق‌بازان

تو گر بسوختی آن، کون و مکان نیز سوز
 

مُشک

دوبیتی62

 

موسیقی ارمنی "باد"  با زیرنویس انگلیسی
Qami -Sevak Khanagyan + english translation

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ز سوز ساز او اندک کسانی

فنا کردند جان در لامکانی

 

شنیدند آن نوای حضرت دوست

که ناید در کلامی و لسانی

 

همه خاموش از آن هدیه‌ی مُهر

که آن زیبا بزد بر هر دهانی

 

دل و جان خموشان در تلاطم

چو یادآور شد آن ماه نهانی:

 

که اینک وقت طنّازی به سر شد

که می‌دانید از دیرین ‌زمانی
 

کنون هنگام رزم است و دلیری

سپر، شمشیر، (باقی نیز دانی!)

 

بساط زاهد عارف‌نما را

بدرّانید در دم هر جهانی

 

که هرکس ادعای زهد دارد

هم او دارد ز تاریکی نشانی

 

شیاطین پیش اینان طفلکانند!

که شیطان بی‌ریا بَد، نه نهانی

 

لباس زهدشان از تن درآرید

هویدا ذات پست لن‌ترانی

 

به اندازه روایت شد در این شعر

خموش ای مُشک، حمّال معانی

غزل10

 

موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Wind of Freedom

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


خنده‌ای زد شاه جانان گفت نوش

پرده‌ی اسرار بر خلقان بپوش

هر چه لازم، گفته آید وقت خود

بی‌سبب در انتشار آن مکوش
 

مُشک

دوبیتی61

 

موسیقی ویلون سل نوازی آهنگ باخ

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک