در نظم و به ساز آیی
آن "وقت" که باز آیی
برشو به درون بسیار
حالی چه به ناز آیی
شکرانهی آن لطفاش
اینگونه فراز آیی
تنپوش عمل بر کُن!
با عشق چو "باز" آیی
صد عمر بگفتات هان
خالق شو! گراز آیی؟!
خرمغز که بودی تو؟
با قلب به راز آیی
آن نقشهی باغم بین
با صبر! چو غاز آیی؟!
پیمانه بزن ای مُشک
نمنم! چه به گاز آیی؟
موسیقی حماسی zack Hemsay – The Calling
میان و در میان اندر میان است
هم او که صاحب و دائمعیان است
ز سوز و اشک و آهت باخبر نیز
همان ماه نهانپیدا که جان است
به ساز و ناز انسانها چه سوزی؟
که درد عشق با خدمت چنان است
اگر با حضرتی نی سیمهساری
وگر با غیر او: آن نی اذان است
به دشواری رهِ مَه رفتی و حال
بباید بُگذری خلقان؛ توان است؟
بسی حرفان برفتش تا بگویم:
میان بین و میان، خود او نشان است
ز اصوات شَهِ عالم چنین مُشک
موسیقی Beethoven - Like You've Never Heard Before
این منی و صورت و سیمای من
هل! نبرد راه به حقانجمن!
گر به رهاش دیدهی تک باز شد
حال نه من، اوست و رمز سخن
زمزمهی ماه حق آمد خروش
تا درَوَد شعبدهی اهرمن
این من و آن من همه بر باد شد
گاهِ رهایی زده شد از شمن
مذهب و آیین و سنن را چه سود؟
کز مه ما: "راه یک، آن: جز بدن"
دیدهی تک را بگشا و ببین
هر چه که مه زمزمه کرد از کهن
روح غزلخوانِ پی باده را
مُشک نهان دیده از آن یاسمن
موسیقی Ordo Funebris - Song from the Enchanted Garden