شمشیرزنی خسته اسباب سفر بسته
در عشق خدامردان بر هر خطری جسته
گاهی پی نیشابور گاهی ره گرگان برد
گاهی اثری، آخر، سر را به گریبان برد
دانست خدامردان اینگونه نباید یافت
جز خدمت و خلقیدن آن راه نشاید یافت
هانجا که بودش بنشست چون نکتهی حق دریافت
تسلیم به ماه او، شمشیر منم برتافت
برخاست سوی کاری، بینامونشان باری
حق راه ببردش تا، یک دهکده، انباری
مشغول به کاری سخت، خوابش ته آن انبار
روبید و زدودش گرد، با میل نه از اجبار
انبار درخشان شد بعد از دو سه روزی چند
شمشیرزن ما نیز، راضی، پرفروزی چند
آمد چو برون زانجا دیدش همه جا زیبا
پیری به سر ره دید گندیده و نازیبا
قدری به تامل شد، ناگه به درون آگه:
"آن پیر ز شیطانان، شمشیر! سرش کوته!"
آن پیر که زیبا بود در ظاهر و عنباطن
شمشیرزن ما دید آن باطن متعافن
مجرا به کفایت بود ای مشک هنر کردی
شمشیرزن ما شد در راه خدامردی
مُشک
نوشینه جان پیمانهها
در راه او دیوانهها
بر گرد آتش هیئتی
در هر زمان دردانهها
نقاشی از ولادیمیر کوش | Vladimir Kush
موسیقی الکترونیک N'to - La Clé Des Champs
بشنویم در: آپارات - تلگرام
چو
به نام و ننگ هستی
تو نگو بادهپرستی
همه ادعا تو هیچی
ز
همین خرابهمستی
موسیقی بشنویم: ریمیکس موسیقی مولای Lotfi Bouchnak
دمبهدم نو میشود این داستان
از نوای حق که هست از باستان
میخرامد میدرد نو میکند!
حق بفرمودش چنین، در آستان
مُشک
نقش او چون دگران در بیرون
بیمثل در روح در وقت درون
همه جا خدمت حق در همه حال
عارفش، ورای این عقل زبون
مُشک
جایی بودش ورای این چرخ کبود
دیدارش، فراتر از گفت و شنود
جز عاشقی و طاعت حق هیچ نبود
دریافت، ارائه، جان مطلب این بود
مُشک
موسیقی بشنویم: روح اپرا Emma Shapplin – Phantom of the Opera
ز خوشیها بگذشتم به قمار عاشقانه
ز تن و ز جان گسستم به هزار تازیانه
منِ خود به دار کردم که ندای یار آمد:
مرحبا! حال رسیدی به وصال جاودانه
مُشک
موسیقی بشنویم: گیتارنوازی و خوانندگی آرتور مسچیان