متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خادم» ثبت شده است


گفت: نامیرایی مردان حق

بعد مردن‌ها، تولدها بحق

 

نی چو مردم گیربند عقل دلق

دائما جان اسپرند، عینا چو خلق!

 

غرقه در موسیقی و انوار حق

بی خود از خود ساقی و ابزار حق

 

تک به تک از خالقان جمله نهان

در تعهّد، رازدار و سخت‌جان

 

کو به کو رفتند و چون دریا شدند

عشق‌افشان خادم رویا شدند

 

در درون انجام فرمانهای دوست

در برون هم امر و اجراهای اوست

 

از سنن، آداب و هر عن کنده‌اند

هر چه خلق عاشق، به دور افکنده‌اند

 

نازنین! گر طالب عشق حقی

تَرک! قالبهای گلنوش و تقی

 

هر چه آئین‌ها قوی‌تر، خرتری!

وانه این اسباب، ورنه آخری!

 

تا به کی در آی و شد در این جهان؟

پر بزن! پرواز! نه؟! باشد! بمان!

 

هر چه این شیرین‌بیان فریاد کرد

نی برای خلق، ماه‌اش شاد کرد

 

مُشک طنّازی برای ما نمود

آتشش افزود در کشف و شهود

مثنوی6

موسیقی کلاسیک An Artist's Life
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


هرکه در رقص آمد و گردید نور

نی که بی‌نقص ابتدا و بی‌غرور

 

بارها خوردش زمین و گریه کرد

کور و کر بود و نه بر حق تکیه کرد

 

نم‌نمک درکش که والاتر برفت

تازه فهمیدش که بالاتر نرفت

 

فهم کردش که کلید راه حق

پیروی از حرفهای ماه حق

 

چون کمر بستش به الهامات او

لحظه لحظه یافت پیغامات او

 

عقل خوشگل‌پوش زیباروی را

آتشی زد تازه دیدش روی را

 

جمله عشّاق خدا تبریک گو:

آفرین حالاست وقت های و هو

 

حال بیرون آمدی از کام عقل

نی ولی غافل نشو از دام عقل

 

تو کنون دیدی که ذات عقل چیست

پس بدان آنجا بساط و نقل چیست

 

غرقه در شوق و وصال حق شد او

عاشقی شد سرسپرده رزمجو

 

قرنها در خدمت حق کار کرد

ناگهان در لحظه‌ای خود خوار کرد

 

من‌منم‌گویان به هر کویی بشد:

من یکی واصل نه هر قویی بشد!

 

همچو من در لامکان در گفتگو

نیست با حق، تو نرو در جستجو

 

او مرا بالای هر روحی بدید

من ورای هرچه ماهم آفرید

 

مختصر: مه خشتک او چاک کرد!

نام آن عنتر ز گردون پاک کرد

 

در سقوطی سهمگین در سال نو

آمدش حاضر به امکان حال نو

 

در فراموشی از آن گندی که زد

زندگی نو کرد بس دردی که زد

 

دست و پا معلول، ناقص عقلکی

کلّهم تعطیل، همچون دلقکی

 

زندگی‌ها رفت و آمد بعد از آن

تا بفهمید او بُده‌ست از خادمان

 

ماجرای وصل او از سر گرفت

صبر و تسلیم و تواضع برگرفت

 

در ره آن چشمه‌‌سار عقل‌ساب

بس رشادت‌ها بگردید او شهاب

 

ره به سوی وادی شاه نهان

تاخت او افتاده و بی‌گفتمان

 

هر چه هست و شد میان ماه و او

کس نداند، مُشک، آن دیگر نجو

مثنوی2

موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Alhara
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

راز بگویدت که عاشق شوی

رشد کنی خادم واثق شوی

نه بر همه جار زنی ها و وا!

ورنه بدان همی که فاسق شوی

مُشک

دوبیتی14


موسیقی بشنویم: ХАННА - Омар Хайям | هانا - عمر خیام | موسیقی روسیه


  • مُشک