ز سوز ساز او اندک کسانی
فنا کردند جان در لامکانی
شنیدند آن نوای حضرت دوست
که ناید در کلامی و لسانی
همه خاموش از آن هدیهی مُهر
که آن زیبا بزد بر هر دهانی
دل و جان خموشان در تلاطم
چو یادآور شد آن ماه نهانی:
که اینک وقت طنّازی به سر شد
که میدانید از دیرین زمانی
کنون هنگام رزم است و دلیری
سپر، شمشیر، (باقی نیز دانی!)
بساط زاهد عارفنما را
بدرّانید در دم هر جهانی
که هرکس ادعای زهد دارد
هم او دارد ز تاریکی نشانی
شیاطین پیش اینان طفلکانند!
که شیطان بیریا بَد، نه نهانی
لباس زهدشان از تن درآرید
هویدا ذات پست لنترانی
به اندازه روایت شد در این شعر
خموش ای مُشک، حمّال معانی
موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Wind of Freedom