در خود و بی خودی؟ نوش
عشقپراکنی کوش!
عشق که شد عادتت
کوش شود فراموش
عشقپرانی کنی
نه از صدای سروش
بل ز ورای سروش
که در دمی بَرَد هوش
در همه یار آشِکار
بینی و جان در خروش
صحبت همکاری است
ار که شود به جان نوش
مُشک حکایتی گفت
عیان، نه بر خلقِ موش
ترانه زیبای ارمنی Ode of Exodus
سخت آید این جهان بر مردم بیهودهکوش
مغز، افساری زده بر ذات خلق خودفروش
دور خود چرخند، باطل، آن ندا نشنیدهاند:
مغزِ دون قلّاده زن، در روح آ اندر خروش
مشک
موسیقی Arhat - Boral Kibil
رهرویی آرام اما پرخروش
روزگاری در لباس میفروش
درسها آموخت در آن زندگی
تا که بگذشتش ز دام مردگی
بعد شد در کسوت شلغمفروش
تجربت فهمید با جان خموش
پس سکوتش شد اجین با جان او
هم سکوتش داد آب و نان او
در تلاطمهای آن نقش جدید
خالقش جز رشد او چیزی ندید
حال وقت آزمون سخت بود
تاجری دیندار و نیکوبخت بود
در تجارت شهره بین مردمان
مال و اموالش به ظاهر در امان
تا که روزی نوبت دردش رسید
باختش چون موعد نردش رسید
غرقه در دنیای پست خندهدار
آزمون بد باخت حق کردش به دار
جمله مال و مکنتش در لحظهای
شد ز دستش گشت او بیچارهای
شکر نعمت، هرچه باشد، واجب است
هرچه داری تو،بدان: او صاحب است
قدر دان و باش تسلیم حضور
تا تو را در دم بپیراید به نور
باز آمد ماجرایی، نقل گشت
مُشک شد حیران رها از عقل گشت
آلبوم کامل Valtari از Sigur Ros
از بادهی ناب می فروشم داد
آن بادهی ناب در خروشم داد
زین گونه ز آدمی برستم من
آنش که بها جان خموشم داد
موسیقی بشنویم: موسیقی بیکلام Hans Zimmer - Coda