از عقل گذشتند و شدند سوی باده
از جان بگذشتند و به عالم عشق داده
از هر چه که بود، در ره دوست
دست شستند، به حرف هست ساده
عقلت نبرد رهی به دریای جنون
تنها بردت به انحطاطی به فنون
اول بِشِکن حصار این عقل زبون
تا بعد رهی نمایدت دوست به خون
اثر هنری از آرچیبالد توربرن | Archibald Torburn
از زمزمهی دوست: بلا خیزد!
زان عیش قمی به مبتلا خیزد
حیرت
و تحیّر! ز جفا خیزد
این دوست هماره ناقلا خیزد
در محضر دوست دی نشستیم
با شاه جهانش عهد بستیم
جز خدمت جانانهی آن شاه
بر کلّ جهان طرف نبستیم
مُشک
موسیقی بشنویم : روز راز و نیاز از گروه عرفان | Irfan – Day To Pray