فارغ ز مذکّر و مونّث، روح است
هم روح در عالم خدا ممدوح است
از حس و هوس گذشته و پیوسته:
در وادی روحالقدس او مشروح است
از بیخودی و عاشقیاش بود که یافت:
جز خدمت حق همارهاش مذبوح است
سرخوش ز وصال و خدمتش، آگه شد
که هرآنچه غیر از آن، مطروح است
پس پر زد و برتاخت به خدمتش مدام،
زین گونه دمادم به رهش مجروح است!
ای مُشک، تو نی شدی به آوای رموز،
زین روست که دروازه به تو مفتوح است
گفتم از اول چون شدم
در عشق تو افسون شدم
گفتا همی دانی رموز
این گفت و خود مجنون شدم
مُشک
نگهبانان معبد، آن عقابان
به همراهی شیران خرامان
رموز خلقت آن شاه کردند
هویدا بر قلوب شهسواران
مُشک
موسیقی بشنویم : موسیقی حماسی "نبرد نهایی" The final Battle