هر ساعت زندگی به شکلی
در ساحت روح بین چه شکلی
رقّاص جهان دون وَ یا روح؟
احسنت! به جاستی! بهشکلی!
لحظهای ناگه دلش تیری کشید
در میان خویشتن نجوا شنید
چشمهایش بست و چشم دل گشود
پر زد و در روح اوضاع را بدید
رفت در اعماق جان تا نوش کرد
آن صدایی کز مهاش آمد پدید
بیدل و بیتاب گشت و بیقرار
تا فرود آمد در آن صوت سپید
حال در وجد آمد و حالی قریب
سهمگینبادی که در جانش وزید
لحظهای مبهوت از آن صوت عظیم
سرخوش آنگاه و ورای جان پرید
دید یارانی به پرواز و عبور
هر دمی نو شد به آنی برجهید
خدمتی نو ظرف نویی فهم کرد
در جهانها رفت و از عالم برید
بازگشت آنگه به اینجا پیش مشک
موسیقی فیلم - The Game Begins
صحبت عشق و عاشقی در نهان
مرد ره هر که بود آمد میان
سلسلهی بتان مردمفریب
بسته شد آنجا و حکایت عیان:
هین ره عشق را غنیمت بدان
نی ره انتقام باشد، نه جان!
صحبت بین عاشقان، دیگر است
حیف نه کس تحملاش ار بیان
آن شه ما به رقص و آواز گفت
گوشهای از آن، دگرت چیست هان؟
هر که قیام را جوابی شنید،
رفت و سکوت را بشد پشتبان
محضر حق ورای خیر و شر است
عالم لامکان: نه بر هر کسان
هر چه که آزمودنی هست دان
طی کند هر روح به وقت و فسان
صحبت با یار به آخر که شد
گفت: برو مُشک بگو مردمان
موسیقی تریپ هاپ Aleos - Nocturnal
سیطرهی دیو و ددان را نبین
روح گواه است دهان را نبین
پشت دوچشمت کلمات حق است
ذات ببین روی جهان را نبین
مُشک
در بند دل و جانی حاشا تویی زندانی!
فارغ شو ز هر بندی در روح، نه شیطانی
این نکته که برگیری: جز حق تو به هجرانی
جانت به خروش آید این گونه به میدانی
نی وصل اساس کار نی صورت انسانی
نی ظاهر و زهدی نو خارج تو ز زهدانی
در عشق به خون گردی تو لایق دربانی
دربان و سگ کویش نی تو که بدین سانی
در کار بباید شد در خدمت یزدانی
شاید که رها گردی از بند دل و جانی
صبر و تسلیم و سکوت در امتزاج
عاشقش زان پس نبود آتشمِزاج
خدمت
پیوسته با صبر و سکوت
نیست شد نام و نشانش احتیاج
بیهیاهو
در بیرون، در لباس مردمان، در نقشهای مختلف، چون همه؛
پرهیاهو
در درون، بیلباس، در قامت روح، چون هیچ کس؛
عارف چنین است.
مُشک
همصحبتی یار تو جوییدی
در نوکریاش راه تو پوییدی
فارغ
ز تن و عقل تو روییدی
پس رایحهی روح تو بوییدی
مُشک
موسیقی بشنویم: موسیقی پرتغالی ترانهی دریا (پلهای شیرین) Dulce Pontes
در روح: به بالاییم، در خلق: به پایینیم
قرنیست که در بیرون فاشش شده ما اینیم
اسرار همیشه بود، در گفت و شنودی گرم
شاهش به بیان در داد: در روح به آذینیم
مُشک
موسیقی بشنویم : موسیقی اتریال زیبا از گروه بلغاری عرفان Irfan - Ispariz