طوفانِ حوادث را: رقصی زن و دَرش اِفتا
عشّاق چنین باشند: رقصان و بهجانشیدا
هر لعبتِ جانانه، عشّاق چنین آراست:
بی صورت و بی سیما: در کار؛ نهانپیما!
صورتکِ بی بها یاور عشّاق بود
مستتر رمزها، سرحد الحاق بود!
زندگی روحها جان و دلش میستود
فارغِ غوغا بُد و وعدهی میثاق بود
اینچنین مستی و بیداری خوش است
نی به راه زهد و با زاری خوش است
رقص عشّاق خدا ازشان نبین
لیک در هر کوی و بازاری خوش است
هرکجا نجوای حق برشان فتاد
در شعف این رقص و هشیاری خوش است
چون دل خود را سپرده نزد او
هر زمان آماده، همکاری خوش است
جان به امرش در دمی وامینهند
از نوا داننده هر کاری خوش است
این خوش است و آن و آنها هم خوش است
هر نفس با عشق او؟ آری خوش است
فهم کرد هر کس سخن با جان شنید
مشک را این راه خونباری خوش است
حال عشّاق در این دایره دیگرگونست
جان عاشق به تب وصال او گلگونست
هر چه عاشق به سکوت اما صحبت بسیار
جملگی رقصکنان ندای او اینگونست
آهنگ زیبای Imen Mehrzi - Mahboubi
جان عشّاق به می رنگین است
آن می ناب که آهنگین است
از نوایش خون و آتش خیزد
غیر را نکته بسی سنگین است
مُشک
موسیقی بشنویم : موسیقی پست راک از ژائوزه Zhaoze-Intoxicatingly Lost