پیمانه را میزان زدیم
از حق نه کز انسان زدیم
از نام و از عنوان زدیم
بر خلق و حفظ آن زدیم
تا خلقت از نایش زنیم
از نان و مال و جان زدیم
از زر زدیم از هر زدیم
زین رو نَفَس پایان زدیم
حرفان زدید و نی عمل
ما کار حق فرمان زدیم
دنبال علّت گشته، ما
بی علّت و برهان زدیم
در جام او شک کرده، ما
هر جام او رقصان زدیم
صد عربده بر هیچ؟ ما
بی حرف و در پنهان زدیم
اینجا زدیم آنجا زدیم
از جان نه کز مژگان زدیم
چسبیدهای بر مُلک و مال؟
از مُلک و از دیوان زدیم
ای مشک خاموشی گزین
این راه: خونافشان زدیم
بشنویم و ببینیم
Tamam Ashkharh - Sayat Nova
زیر و بالا سر به کویاش کو به کو
عاشقاش دائم به خود در جستجو
در پسِ خودیافتن، خالق شناخت
پس بشد در راه حق بیپرسوجو!
والهاش چون دید حق، دربرگرفت
چشم و گوش و فکر و ذکر و جان او
هرچه بر دارش کشید از چپّ و راست
دید عاشقتر شدست آن رزمجو
عاقبت
خندید و گفت ای مشک ما
رو شروع کن خدمت بیهایوهو