خامُش شد و جان بُرد سرانجام
خدمت به تمامی همه انجام
حالی نفسی و گلعذاری
خدمتی دیگر، زود، از آن جام
مه گفت: چه مدّتی نباشی؟
داند همه چیز و اینکه اینجام
چندی به سکوت بینمان رفت
تا گفت: بیا به آن ور بام
بی خود شدم و ز جان پریدم
خاموش، میانجان و بهنگام
در حلقه سواران و سپاهی
دیدم همه آماده و همگام
ناگه به خود آمدم بدیدم
مُشکام به میان و خوبفرجام
موسیقی kalandra – Brave New World
اینچنین مستی و بیداری خوش است
نی به راه زهد و با زاری خوش است
رقص عشّاق خدا ازشان نبین
لیک در هر کوی و بازاری خوش است
هرکجا نجوای حق برشان فتاد
در شعف این رقص و هشیاری خوش است
چون دل خود را سپرده نزد او
هر زمان آماده، همکاری خوش است
جان به امرش در دمی وامینهند
از نوا داننده هر کاری خوش است
این خوش است و آن و آنها هم خوش است
هر نفس با عشق او؟ آری خوش است
فهم کرد هر کس سخن با جان شنید
مشک را این راه خونباری خوش است