مطرود عوام، در ره دریا شد
از خلق برون، به وادی معنا شد
آنجا که فقط خواص سکنی کردند
از جمله خواص گشت و در رویا شد
حالی که بدید ماجرای خاصان
در آتش و خون به وادی سودا شد
در وجد مدام آمد و حالی خوش
هر لحظه تولّدی و چون عنقا شد
دریافت که کار عاشقان بازی نیست
آن نِی شدنش به راه حق پیدا شد
دادش همه آنچه او بدانها خوش بود
تا از نفساش به لحظهای دارا شد
فهمید که خلّاق شدن در ره دوست
در عیش مدام آورَدَش مجرا شد
در درد بخندید و به دم رقصان شد
ساقی، نظری، به آنکی شیدا شد
این راه شروع و آن تهش ناپیدا
این مشک بگفت و در دمی رعنا شد
مُشک
موسیقی کلاسیک Philip Glass – Metamorphosis
بشنویم در: آپارات - تلگرام
در مسلک عشق، تو صبوری کن
از حرص و غرور و خشم دوری کن
گر
مُشک شنیدی تو ندای ما
از وادی بی خودان عبوری کن
موسیقی بشنویم: راز عشق ETHNO World – Love Secret
در نیمهشبان به آفتابی؟ هرگز!
در وادی او تو پرشتابی؟ هرگز!
عشق و نظرش تو بازتابی؟ هرگز!
این عقل توان که برنتابی؟ هرگز!