رو مذهب نور یاب و خوش باش
رقصان و به شورِ ناب و خوش باش
از غم بکن و به وادی روح
پیمانهزن و خراب و خوش باش
این مغزک ناچیز سیه را
شر کم کنش ای جناب و خوش باش
موسیقی عشق یک کلام است:
بر هر چه جهان عُقاب و خوش باش
از صوت خداست هر چه برپاست
پس صوت نهان بیاب و خوش باش
ای مُشک جهان تفی نیارزد
بر پیش من آ به خواب و خوش باش
مُشک
موسیقی Hugo Kant – Erhu
بر آمَدگان آییم
بر نامَدگان آییم
هر لحظه جهان آییم
با عشق و نهان آییم
بر همرهی روحان
تا دوست، به جان آییم
لیک عاشق این کار و
چون بادْشهان آییم
هر بار به سر گویی
تیری ز کمان آییم
بر صوت سواریم و
پیمانهکشان آییم
هر کار که فرماید
ما روحوشان آییم
دستور که فرماید،
بیرون، به مکان آییم
از عشق نمیدانی؟
بر گفتنِ آن آییم
ای مُشک مگر دانی
بر بستهدهان آییم!
شیخ آمد؛ زاهد آمد؛
عشقی پدیدار نیامد.
بنا به عادت، خداخواهیشان آمد.
هیچ درکی از خداشان نیامد.
خدا بر عادت آشکار نشود.
بر هر چه غیر عادت عیان شود.
خدا بر خلاقیّتت آشکار شود.
در مردگی و روزمرگیت: نهان شود.
عشق خدا در جان میشکفد؛
از جان به بیرون میتَرَوَد.
به جان گیر؛ به جان ده.
اینچنین عاشقانه بزی.
گر چنین کردی،
خدا خواهد آمد.
مشک
موسیقی insan insan