بس در ره عقل جان نهاده
از بود و نبود حق فتاده
از
محضر عشق در توهم
هیچش بنماند جز افاده
در
داد به عالم که انا الحق
گرچه بُد از ابلیس نواده
خلقی
به شهادت که بزرگی
چون او نبُوَد به حق گشاده
هر
عنتر و منتر به ره او
خورده به صفا گُه زیاده
این
عارف حق! جماعتی را
هش کرد به ناکجا پیاده
این بود حکایتی ز خامان
ای
مشک بسوز در اعاده
موسیقی بشنویم: موسیقی حماسی Ice of Phoenix