در
ظلمت شب چراغی افروخت
آن ماه که ناتمام میسوخت
از هر چه بُدَش نثار میکرد
تا عاشق حق توشهای اندوخت
موسیقی بشنویم: معبد سکوت /Deuter - Temple of Silence / Ambient
در
ظلمت شب چراغی افروخت
آن ماه که ناتمام میسوخت
از هر چه بُدَش نثار میکرد
تا عاشق حق توشهای اندوخت
موسیقی بشنویم: معبد سکوت /Deuter - Temple of Silence / Ambient
عاشقان را لامکان دیدار شد
جملگی را عشق حق در کار شد
عشق بود و وادی سرگشتگی
یکبهیکشان در دمی بر دار شد
محشری، خون، ریسمانی، آتشی
عاشقش بر خدمتاش دیندار شد
بر لب تیغ ار که او رقصی کند
این بهاش، از عقل و تن بیدار شد
باز گویم وصف حال خادمان
هیس ای مشک عالمی هوشیار شد
قرنها دل درسها آموخته
از زبان عاشقان سوخته!
هم شنیده هم رمیده تاکنون
آب در هاون همی میکوفته!
ذرهای از رازها بیرون نشد
عاشقش این راز بر جان دوخته
شعلهبازی کن اگر خواهی وصال
در عمل باید همه اندوخته
هرچه گفتند و شنیدیم از ازل
قصهای بود! عاشقش، نفروخته!
عشق حق با جان خریداری شود
مُشک، این رازش به جان آموخته