طوفانِ حوادث را: رقصی زن و دَرش اِفتا
عشّاق چنین باشند: رقصان و بهجانشیدا
هر لعبتِ جانانه، عشّاق چنین آراست:
بی صورت و بی سیما: در کار؛ نهانپیما!
جانم تو را مالم تو را آن دین و ایمانم تو را
نانم دهی آبم دهی فارغ ز انسانم تو را
هیچم ز تو هرچام ز تو مست و خرامانم تو را
این سو روم آن سو روم چون بادِ رقصانم تو را
سیمای صوتت آب من هم باده و هم جان من
اشکم ز تو مشکم ز تو پیمانهگردانم تو را
رسوای عالم گر شدم در دیدهها چون خر شدم
باکم نشد خندهام بشد چون شمع سوزانم تو را
شکرانهی الطاف تو آخر چرا من کم کنم
شرمندهام بربخشدم از تکسوارانم تو را
هر بادهات نوشیدهام زانها بسی بخشیدهام
هرچند دانم کم بُده از روحبازانم تو را
در آسمان چندمت جمع خدامردان تو
دیدم شنیدم یا خدا زین روی حیرانم تو را
: ای مشک ای همکار ما آرام باش و بی هوا
هر لحظهای بادهات دهم بر عرش گردانم تو را!
موسیقی Karl Jenkins – Song of the Spirit
پیمانه را میزان زدیم
از حق نه کز انسان زدیم
از نام و از عنوان زدیم
بر خلق و حفظ آن زدیم
تا خلقت از نایش زنیم
از نان و مال و جان زدیم
از زر زدیم از هر زدیم
زین رو نَفَس پایان زدیم
حرفان زدید و نی عمل
ما کار حق فرمان زدیم
دنبال علّت گشته، ما
بی علّت و برهان زدیم
در جام او شک کرده، ما
هر جام او رقصان زدیم
صد عربده بر هیچ؟ ما
بی حرف و در پنهان زدیم
اینجا زدیم آنجا زدیم
از جان نه کز مژگان زدیم
چسبیدهای بر مُلک و مال؟
از مُلک و از دیوان زدیم
ای مشک خاموشی گزین
این راه: خونافشان زدیم
بشنویم و ببینیم
Tamam Ashkharh - Sayat Nova
آیینه در آیینه تو رقصان شدی
ناگه برون از وهم و از خلقان شدی
تازه بدیدی مرتبت آن روحهای بیطرف
حالا درون ماجرا فارغ ز این و آن شدی
نقاشی از جیک بادلی | Jake Baddeley
موسیقی بیکلام Groundfold -The Art Of Letting Go
بازیگر نقش خود فارغ ز هر اقلیمست
آن نقش محوّل نیز پیمانهی تسلیمست
میچرخد و میرقصد در هرچه شهش فرمود
آن عاشق دُردیکش در وادی تعلیمست
مُشک
دردآوران
کویش پیوسته در سجودش
آتش به جان هماره در وادی وجودش
رقصان به خون و آتش، دستان بشسته از جان
ماهش بگفت این راز در محضر شهودش