ناکوک بُدم روزی منکوک مهیا کرد
دادش همه ابزار و اِستاد تماشا کرد
من بودم و کوک خود مشعوف ز بود خود
تا رعدصدایی زد فارغ ز لهاسا کرد
هر مسلک و آئینم برسوخت به یک آوا
این گمشده را چشمی از نور هویدا کرد
ناگه همه جا تیره میدیدم و لرزیدم
آن چشم دمی جانم چون آبی دریا کرد
خندیدم و گرییدم رقصیدم و پیچیدم
اما نه منم من بود اویم همه شیدا کرد
یک خاطرهای آمد در جانَک این عاشق
از کودکی خویش و نوریش که برپا کرد
بسیار که چرخیدم تا نور میان دیدم
میدانی و میدانم ماهام چه مدارا کرد
جز خدمت و خلّاقی راهی به مه ما نیست
از مشک تو بشنو کو اعصار تمنّا کرد
موسیقی ارکسترال Jo Blankenburg - The Architects of Cronos
این جهان شوخی و ما جِدمردمان
کارها کردیم بس در این جهان
جدّ و جهدی تا که این مردم بریم
اندکی پیش آنسوی هفت آسمان
راه و چاهی در بر چشمانشان
خوش نشاندیم و اشارت بر نهان
هر که او یاد آمدش نور و نوا
خود گرفتش آن اشارت این نشان
صحبت اغیار، با اغیار نیست
راه حق: مردانه رفتن، خونفشان
خلق و ایجاد جهانهای حضور
عاشقانی خواهدش دردیکشان
جان به کف آورده و دنیارها
در درون شاه و برون مستورجان
گفتوگویی از برای عاشقان
باز مُشک ما بپاشیدش عیان
موسیقی Polina Gagarina - A Cuckoo
بشنویم و ببینیم در تلگرام
همه جان موسقیّ و نور گشتید
رها از جسم و جاندستور گشتید
شما ای خادمان حضرت دوست
رها از غیر او، مستور گشتید