متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرواز» ثبت شده است

 

بسیار به پایان شد، بسیار به آغاز است

هر حال چه خوش بنواخت اویی که سرآغاز است

آن میکده‌ها کز دوست در رقص و در آواز است،

پر زن نگر ای سالک: عالم همه پرواز است

مشک

دوبیتی278

 

موسیقی Zbigniew Preisner – Tango

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

پرزنان از بند و مند و دردها

رسته‌ایم و حال ما خرسندها

زیر و بالای جهان چشم‌هم‌زنی

گشته‌ایم و یادِمان: بی بندها

مشک

دوبیتی67

موسیقی Maria abulashvili - Darbuka show

بشنویم در: یوتیوب | تلگرام

  • مُشک

 

جان به در بر تا که جان‌ات در بری؛

هستِ ناهست‌ات چرا چون خر بری؟!

آمدی بار دگر تا عشق را پرّی دهی

اینچنین بی‌عشق، خود عنتر بری!

مشک

دوبیتی237

 

  • مُشک

 

نی باده خوریم و نی ز جامیم همه مست

احسنت! تو و فقط تو! پروازت هست؟

باش آنجا که بدان خوشی! همان چاه توراست

عمری به هزار بازآیی و کنون تو سرمست

 

مشک

 

دوبیتی197

 

  • مُشک

 

در روح به پرواز و در خویش به آوازی

در وادی جان‌پیما با عشق نهان‌سازی

 

سوز دل هر عاشق مرهم نتوان سازی

هر ناز و نوازش را پرونده دراندازی

 

از وصف دل عشّاق عالم نه خبر بوده

میدان‌شَهِ عیّار و کاتب به همه رازی

 

هر سرِّ نهان گفت او در وقت ادا کردی

هر سالک شوریده دیده‌ست که طنّازی

 

هر راز کلیدی بر قفل دل مشتاقان

آن را که دلی روشن داند که نه غمّازی

 

تو کارِ خودت می‌کن فارغ ز برون‌هستی

آهسته و پیوسته، در وقتِ جهان‌سازی

 

در هستی و ناهستی کارت سخن ما بود

زین روی بَرِ جانان عمریست سرافرازی

 

مُشک (تلگرام - اینستاگرام)

 

غزل34

 

موسیقی Elena /Yerevan/ Como Siento Yo

ببینیم و بشنویم در: یوتیوب  -  تلگرام

  • مُشک


لحظه‌ای ناگه دلش تیری کشید

در میان خویشتن نجوا شنید

 

چشمهایش بست و چشم دل گشود

پر زد و در روح اوضاع را بدید

 

رفت در اعماق جان تا نوش کرد

آن صدایی کز مه‌اش آمد پدید

 

بی‌دل و بی‌تاب گشت و بی‌قرار

تا فرود آمد در آن صوت سپید

 

حال در وجد آمد و حالی قریب

سهمگین‌بادی که در جانش وزید

 

لحظه‌ای مبهوت از آن صوت عظیم

سرخوش آنگاه و ورای جان پرید

 

دید یارانی به پرواز و عبور

هر دمی نو شد به آنی برجهید

 

خدمتی نو ظرف نویی فهم کرد

در جهانها رفت و از عالم برید

 

بازگشت آنگه به اینجا پیش مشک

خدمتی دیگر در این عصر حدید

غزل28

 

موسیقی فیلم - The Game Begins

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


گفت: نامیرایی مردان حق

بعد مردن‌ها، تولدها بحق

 

نی چو مردم گیربند عقل دلق

دائما جان اسپرند، عینا چو خلق!

 

غرقه در موسیقی و انوار حق

بی خود از خود ساقی و ابزار حق

 

تک به تک از خالقان جمله نهان

در تعهّد، رازدار و سخت‌جان

 

کو به کو رفتند و چون دریا شدند

عشق‌افشان خادم رویا شدند

 

در درون انجام فرمانهای دوست

در برون هم امر و اجراهای اوست

 

از سنن، آداب و هر عن کنده‌اند

هر چه خلق عاشق، به دور افکنده‌اند

 

نازنین! گر طالب عشق حقی

تَرک! قالبهای گلنوش و تقی

 

هر چه آئین‌ها قوی‌تر، خرتری!

وانه این اسباب، ورنه آخری!

 

تا به کی در آی و شد در این جهان؟

پر بزن! پرواز! نه؟! باشد! بمان!

 

هر چه این شیرین‌بیان فریاد کرد

نی برای خلق، ماه‌اش شاد کرد

 

مُشک طنّازی برای ما نمود

آتشش افزود در کشف و شهود

مثنوی6

موسیقی کلاسیک An Artist's Life
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

ز هر آن مدّعی، تو دوری کن

رخت بربند و سوی نوری کن

 

که ره عاشقان جز این نبُوَد

ره مردان فقط همین نبُوَد!

 

چو فدا هرچه بودتت کردی

همه لطفی به خدمتت کردی

 

هر چه داری بدان که او داده

جمله عالم ز صوت او زاده

 

جمله عشّاق ره به خدمت او

تا که شامل شوند رحمت او

 

هر چه خدمت به راه او کردی

کم کمک خود بسان قو کردی

 

پر زدی ماه در میان دیدی!

از ورای بود و نبودها عیان دیدی

 

چو عقاب گشتی و تو برگشتی

همه خدمت به پا و سر گشتی

 

قلب تو جز برای عشقش نیست

حال فرق عقاب و قو در چیست؟

 

قو به شوقش همیشه در پرواز

نه عقاب‌سان رها و در آواز

 

که عقاب از برای خدمت دوست

وارهید ز خود که عالم از اوست

 

قبلِ هر نَفَسی شُکر او می‌کرد

هر نَفَس نه فقط از گلو می‌کرد

 

قلب او نتپید جز برای حضور

زین سبب حق بداد رمز عبور

 

تازه او برسید اوّل راه

مُشک! بس! سخن کوتاه!

مثنوی3

موسیقی "رویای عارف" Loreena McKennitt - The Mystic's Dream

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک