متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

 

در خالیا بنشسته بود

بی‌دلهره جان‌شسته بود

 

در یار جان را رشته بود

از آدمی دل‌خسته بود

 

یارش ندا دادش: چه ای؟

چونی چرا؟ دل‌خسته ای

 

گفت‌اش: خدایا تو بگو

این آدمی، چون گفتگو؟

 

خندید و گفتش: "سهل گیر؛

راه و رهش از اهل گیر

 

یاری فرستادم تو را

بی دغدغه، بی ماجرا

 

خطّ تعالیمش ببین

برخوان و بی‌بیم‌اش ببین

 

هر رهرویی کو خوانده او

پیدا به جان دلداده او

 

هر آدمی را مرهمی

هر عالمی را همدمی

 

تنها همین راز است و بس

عاشق چو بر ساز است و بس

 

پیمانه را از یار جو

از یار ما، پربار جو"

 

گفت و به ناگه نیست شد

گویی جهان بر ایست شد

 

دل‌خسته در غوغا شد و

در لامکان پیدا شد و

 

آن یار جان طالب شد و

بس ماجرا جالب شد و

 

دیگر بسانِ هر زمان

پیمانه‌گردانِ جهان

 

آمد، بگفتا: هیس! و رفت!

این مشک در شد در شگفت!

مثنوی8

موسیقی zim – KatilKu

ببینیم و بشنویم در: آپارات | تلگرام | یوتیوب

 

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.