هر چه جان بالا شده بالاتر او
صوتِ لا ادری منم در جستجو
سهم هر عاشق به جانش بسته و
شعلهبازان پیشگام داه و دو
هر چه جان بالا شده بالاتر او
صوتِ لا ادری منم در جستجو
سهم هر عاشق به جانش بسته و
شعلهبازان پیشگام داه و دو
تا کی نگران این جهانی؟
همواره اسیر تونبانی
لختی بِرَهان خود و پری زن
آنجا که حقت دهد نشانی
زنگار ز جسم و جان زدای و
رو سوی جهانِ آسمانی
آنجا که به بزم ماجراهاست
ساکن شو و بین عزیز جانی
اسرار خدا شنو از آن یار
زان یار زمان و بی زمانی
از بادهی نور و صوت یزدان
لاجرعه بنوش؛ آنچنانی!
آن گاه که مست گشته باشی
از بادهی عشق لامکانی
تکلیف تو را شود هویدا
تکلیف هدایت نهانی
پروندهی مغز را ببندی
دل را سپری به لاجَهانی
در نظم جهانهاست ولی کار
کار تو شود تو را عیانی
تعجیل نکن! شنو حکایت
از مشک ورای کهکشانی
ز هر آن مدّعی، تو دوری کن
رخت بربند و سوی نوری کن
که ره عاشقان جز این نبُوَد
ره مردان فقط همین نبُوَد!
چو فدا هرچه بودتت کردی
همه لطفی به خدمتت کردی
هر چه داری بدان که او داده
جمله عالم ز صوت او زاده
جمله عشّاق ره به خدمت او
تا که شامل شوند رحمت او
هر چه خدمت به راه او کردی
کم کمک خود بسان قو کردی
پر زدی ماه در میان دیدی!
از ورای بود و نبودها عیان دیدی
چو عقاب گشتی و تو برگشتی
همه خدمت به پا و سر گشتی
قلب تو جز برای عشقش نیست
حال فرق عقاب و قو در چیست؟
قو به شوقش همیشه در پرواز
نه عقابسان رها و در آواز
که عقاب از برای خدمت دوست
وارهید ز خود که عالم از اوست
قبلِ هر نَفَسی شُکر او میکرد
هر نَفَس نه فقط از گلو میکرد
قلب او نتپید جز برای حضور
زین سبب حق بداد رمز عبور
تازه او برسید اوّل راه
مُشک! بس! سخن کوتاه!
پیوسته به هر کجا، کتابت
صوتش به دلیری و نجابت
هر یک به زبان درک خود، کرد
نشر سخن حقش اجابت
دیرزمانیست ماه آیدم از صوت و نور
گاه ملاقات شد به سرزمینهای دور
حرف و عمل شد یکی از قِبَلِ شاه ما
عشق کلیدش بود اگر نباشی تو کور
مُشک
موسیقی بشنویم : سفر مُغ از راجنا | Rajna – Voyage of the Magus