متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزلیات مشک» ثبت شده است

 

تا کی نگران این جهانی؟

همواره اسیر تونبانی

 

لختی بِرَهان خود و پری زن

آنجا که حق‌ت دهد نشانی

 

زنگار ز جسم و جان زدای و

رو سوی جهانِ آسمانی

 

آنجا که به بزم ماجراهاست

ساکن شو و بین عزیز جانی

 

اسرار خدا شنو از آن یار

زان یار زمان و بی زمانی

 

از باده‌ی نور و صوت یزدان

لاجرعه بنوش؛ آنچنانی!

 

آن گاه که مست گشته باشی

از باده‌ی عشق لامکانی

 

تکلیف تو را شود هویدا

تکلیف هدایت نهانی

 

پرونده‌ی مغز را ببندی

دل را سپری به لاجَهانی

 

در نظم جهان‌هاست ولی کار

کار تو شود تو را عیانی

 

تعجیل نکن! شنو حکایت

از مشک ورای کهکشانی

غزل40

 

  • مُشک

 

جانم تو را مالم تو را آن دین و ایمانم تو را

نانم دهی آبم دهی فارغ ز انسانم تو را

 

هیچم ز تو هرچ‌ام ز تو مست و خرامانم تو را

این سو روم آن سو روم چون بادِ رقصانم تو را

 

سیمای صوتت آب من هم باده و هم جان من

اشکم ز تو مشکم ز تو پیمانه‌گردانم تو را

 

رسوای عالم گر شدم در دیده‌ها چون خر شدم

باکم نشد خنده‌ام بشد چون شمع سوزانم تو را

 

شکرانه‌ی الطاف تو آخر چرا من کم کنم

شرمنده‌ام بربخشدم از تک‌سوارانم تو را

 

هر باده‌ات نوشیده‌ام زانها بسی بخشیده‌ام

هرچند دانم کم بُده از روح‌بازانم تو را

 

در آسمان چندمت جمع خدامردان تو

دیدم شنیدم یا خدا زین روی حیرانم تو را

 

: ای مشک ای همکار ما آرام باش و بی هوا

هر لحظه‌ای باده‌ات دهم بر عرش گردانم تو را!

غزل39

موسیقی Karl Jenkins – Song of the Spirit

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

رو مذهب نور یاب و خوش باش

رقصان و به شورِ ناب و خوش باش

 

از غم بکن و به وادی روح

پیمانه‌زن و خراب و خوش باش

 

این مغزک ناچیز سیه را

شر کم کنش ای جناب و خوش باش

 

موسیقی عشق یک کلام است:

بر هر چه جهان عُقاب و خوش باش

 

از صوت خداست هر چه برپاست

پس صوت نهان بیاب و خوش باش

 

ای مُشک جهان تفی نیارزد

بر پیش من آ به خواب و خوش باش

مُشک

غزل38

موسیقی Hugo Kant – Erhu

بشنویم در: آپارات | تلگرام

  • مُشک

 

هوشیاران را رهی در باد بود

در میان بودند و دل فریاد بود

 

نی چپ و نی راست، قائم بر میان

این چنین‌ بی‌چهرگانم یاد بود

 

نزد ایشان هر مقام از عشق بود

ماه‌ هم از بودشان دلشاد بود

 

در هزاران جا به آنی حاضر و

در سکوت انجام خدمت‌ داد بود

 

زایش و رشد و افول هر جهان

صوت یار و دست اینان زاد بود

 

گنگ و مبهوت تماشاشان بُدم

تا یکی آمد که چون شهباد بود

 

تیز آمد جان من دربرگرفت

بردم آنجا کاندکی آحاد بود

 

...

...

 

آن شبم تا صبح گویی سال بود

گویی عمرم غیر آن، مازاد بود

 

پس کمر بستم به خدمت بعد از آن

در زمین چه داد و چه بیداد بود

 

دادِ حق بیداد نی و داد نی

هرکه فهمیدش، نهان یک راد بود

 

مشک (تلگرام | اینستاگرام)

 

 

غزل36

 

 

  • مُشک

 

ناکوک بُدم روزی من‌کوک مهیا کرد

دادش همه ابزار و اِستاد تماشا کرد

 

من بودم و کوک خود مشعوف ز بود خود

تا رعدصدایی زد فارغ ز لهاسا کرد

 

هر مسلک و آئینم برسوخت به یک آوا

این گمشده را چشمی از نور هویدا کرد

 

ناگه همه جا تیره می‌دیدم و لرزیدم

آن چشم دمی جانم چون آبی دریا کرد

 

خندیدم و گرییدم رقصیدم و پیچیدم

اما نه منم من بود اویم همه شیدا کرد

 

یک خاطره‌ای آمد در جانَک این عاشق

از کودکی خویش و نوری‌ش که برپا کرد

 

بسیار که چرخیدم تا نور میان دیدم

میدانی و میدانم ماه‌ام چه مدارا کرد

 

جز خدمت و خلّاقی راهی به مه ما نیست

از مشک تو بشنو کو اعصار تمنّا کرد

 

غزل35

 

موسیقی ارکسترال Jo Blankenburg - The Architects of Cronos

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

 

در روح به پرواز و در خویش به آوازی

در وادی جان‌پیما با عشق نهان‌سازی

 

سوز دل هر عاشق مرهم نتوان سازی

هر ناز و نوازش را پرونده دراندازی

 

از وصف دل عشّاق عالم نه خبر بوده

میدان‌شَهِ عیّار و کاتب به همه رازی

 

هر سرِّ نهان گفت او در وقت ادا کردی

هر سالک شوریده دیده‌ست که طنّازی

 

هر راز کلیدی بر قفل دل مشتاقان

آن را که دلی روشن داند که نه غمّازی

 

تو کارِ خودت می‌کن فارغ ز برون‌هستی

آهسته و پیوسته، در وقتِ جهان‌سازی

 

در هستی و ناهستی کارت سخن ما بود

زین روی بَرِ جانان عمریست سرافرازی

 

مُشک (تلگرام - اینستاگرام)

 

غزل34

 

موسیقی Elena /Yerevan/ Como Siento Yo

ببینیم و بشنویم در: یوتیوب  -  تلگرام

  • مُشک


در نظم و به ساز آیی

آن "وقت" که باز آیی

 

برشو به درون بسیار

حالی چه به ناز آیی

 

شکرانه‌ی آن لطف‌اش

این‌گونه فراز آیی

 

تن‌پوش عمل بر کُن!

با عشق چو "باز" آیی

 

صد عمر بگفت‌ات هان

خالق شو! گراز آیی؟!

 

خرمغز که بودی تو؟

با قلب به راز آیی

 

آن نقشه‌ی باغم بین

با صبر! چو غاز آیی؟!

 

پیمانه‌ بزن ای مُشک

نم‌نم! چه به گاز آیی؟

 

غزل33

 

موسیقی حماسی zack Hemsay – The Calling

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


لحظه‌ای ناگه دلش تیری کشید

در میان خویشتن نجوا شنید

 

چشمهایش بست و چشم دل گشود

پر زد و در روح اوضاع را بدید

 

رفت در اعماق جان تا نوش کرد

آن صدایی کز مه‌اش آمد پدید

 

بی‌دل و بی‌تاب گشت و بی‌قرار

تا فرود آمد در آن صوت سپید

 

حال در وجد آمد و حالی قریب

سهمگین‌بادی که در جانش وزید

 

لحظه‌ای مبهوت از آن صوت عظیم

سرخوش آنگاه و ورای جان پرید

 

دید یارانی به پرواز و عبور

هر دمی نو شد به آنی برجهید

 

خدمتی نو ظرف نویی فهم کرد

در جهانها رفت و از عالم برید

 

بازگشت آنگه به اینجا پیش مشک

خدمتی دیگر در این عصر حدید

غزل28

 

موسیقی فیلم - The Game Begins

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


خامُش شد و جان بُرد سرانجام

خدمت به تمامی همه انجام

 

حالی نفسی و گل‌عذاری

خدمتی دیگر، زود، از آن جام

 

مه گفت: چه مدّتی نباشی؟

داند همه چیز و اینکه اینجام

 

چندی به سکوت بینمان رفت

تا گفت: بیا به آن ور بام

 

بی خود شدم و ز جان پریدم

خاموش، میان‌جان و بهنگام

 

در حلقه سواران و سپاهی

دیدم همه آماده و همگام

 

ناگه به خود آمدم بدیدم

مُشک‌ام به میان و خوب‌فرجام

غزل26

 

موسیقی kalandra – Brave New World

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


حال آمد باز گاه اتّصال

عاشقی مست و خراب آن وصال

 

جرعه‌ها لاینقطع سرریز شد

جامه‌ها آتش زد آن نیکوخصال

 

بی‌خودی بود و عوالم غرق نور

در وصالی نو نوایی بی‌مثال

 

اشکهایش جاری از شوق حضور

قلب: بریان، عقل: حیرانِ جمال

 

قلب جزغاله نهادش بر دو دست

پیشکش بر آن نوای متّعال

 

گفت جانا خامی‌ام بر عشق بخش

شعله‌ای پرسوزتر، اکنون و حال

 

ماه لبخندی به لب نجوا بداد

پیش‌‌تر آی و نکن تو قیل و قال

 

مُشک رفت و سوز و سازی نو بدید

گشت خاموش آن نگنجد این مقال

غزل21

 

موسیقی Clint Mansell - Tree of Life

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

  • مُشک


اینچنین مستی و بیداری خوش است

نی به راه زهد و با زاری خوش است

 

رقص عشّاق خدا ازشان نبین

لیک در هر کوی و بازاری خوش است

 

هرکجا نجوای حق برشان فتاد

در شعف این رقص و هشیاری خوش است

 

چون دل خود را سپرده نزد او

هر زمان آماده، همکاری خوش است

 

جان به امرش در دمی وامی‌نهند

از نوا داننده هر کاری خوش است

 

این خوش است و آن و آنها هم خوش است

هر نفس با عشق او؟ آری خوش است

 

فهم کرد هر کس سخن با جان شنید

مشک را این راه خونباری خوش است

غزل20

 

  • مُشک


چندی به هزاره‌ها همان خوش‌خوابی؟

آن چشم گشا وگرنه در گردابی

 

آن چشم نمایدت ورای فانی

عالم همه در توست اگر دریابی

 

در راه درون روایت خود بینی

گر صبر کنی نه اینچنین بیتابی

 

در صبر و سکوت رازهایی دانی

از عشق نشان ورای هر گندابی

 

هر غصّه و پُصّه را به دور اندازی

از برکه برون چو پرزنان‌مرغابی

 

زان دم که به راه گشتی و تسلیم‌اش

بیرون و درون ز نور حق میتابی

 

در عشق نبود جز نوای قدسی

از مُشک شنو اگر توان برتابی

غزل19


موسیقی Carl Orff - O Fortuna

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام
(متن فارسی ترانه در تلگرام در دسترس است)

  • مُشک


صورتک‌هایی برِ شهزادگان

بهر پوشانیدن خلق از نهان

 

هر کدامش حکم پل سوی اله

سلسله پل‌ها به نظم جاوْدان

 

هر چه ظرف آدمی دریابدش

آن پلِ ظرفش به دم گردد عیان

 

هر پلی مختصّ هر گنجایشی

خادمان دانند رمزش در جهان

 

مُشک ساکت بود، مه فرمان بداد:

نشر! این اسرار بر آیندگان

غزل15

موسیقی انیمیشن زیباKarl Jenkins - Adiemus
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


پیمانه‌ها پیمانه‌ها زان عاشقان جام‌ها

جمعیتی بُد در طلب در خواب خوش آن خام‌ها

 

پیدا نشد، پنهان نشد، در جام او حیران نشد

پیدا نه هرگز بر عوام جمله خران بر بام‌ها

 

بامِ هوی هست و نه هو، آن بامِ خلقِ نام‌ها

بیرون ز دنیاشان شدی بینی تو شیرین‌کام‌ها

 

در کوی بی‌نامان بیا رقصی زن و خندان بیا

آنجا که عشاق عزیز جمله ورای دام‌ها

 

آن خادمان بی هیبتان آتش به خرمنها زنان

شهزادگان کوی حق در کسوت اندام‌ها

 

یا اینطرف یا آنطرف هی پر نزن بر صد طرف

راهت مشخص کن تمام: از عاشقان؟ خاخام‌ها؟!

 

گر سوی ما مستان شدی، از آدمی پرّان شدی

آنجا شِنُف آوای مُشک بینی همه احلام‌ها!

غزل14


موسیقی کلاسیک سمفونی دنیای نو – Dvorak
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ز نام و یادت ای زیبا، همی پویم

به هر لحظه: فتان، خیزان، ثناگویم

 

همه حرفم! کجا قدر تو دانم من

به جان دیرین‌زمانی عشق تو جویم

 

به هر راهی و هر چاهی گذر کردم

به هر نام و نشانت، سوی آن کویم

 

ز مال و جاه عالم من حذر کردم

که تا یک دم خیال روی تو بویم

 

تمام هستی‌ام بستان به یک دیدار

که دیگر تاب دوری نیست در خویم

 

سخن‌ها گفت و نالید و فغان در داد

که تا آن ماه خواندش گفت: آ سویم

 

دوان، پرّان، به هر راهی که میدانست

به شوق وصل رفت و گفت: من اویم

 

ندا آمد: چه کردی در ره خدمت؟

فقط زاری، گمان کردی به پستویم؟

 

ز کس دردی دوا؟ جانت فدا کردی؟

به ره عشقی به کس دادی، تو برگویم

 

برو در راه ما بس جان‌فدا باید

که لایق گردی و بینی تو گیسویم

 

برو تا خدمت جانان کنی با خون

شوی چون مُشک، پرّان سوی مینویم

غزل11

 

موسیقی لوفای هیپ هاپ ژاپنی Tragic Hero

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک