متون و اشعار مشک

متون و اشعار مشک

انتشار مطالب با ذکر منبع، آزاد است.

طبقه بندی موضوعی

۴۱ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است


حال آمد باز گاه اتّصال

عاشقی مست و خراب آن وصال

 

جرعه‌ها لاینقطع سرریز شد

جامه‌ها آتش زد آن نیکوخصال

 

بی‌خودی بود و عوالم غرق نور

در وصالی نو نوایی بی‌مثال

 

اشکهایش جاری از شوق حضور

قلب: بریان، عقل: حیرانِ جمال

 

قلب جزغاله نهادش بر دو دست

پیشکش بر آن نوای متّعال

 

گفت جانا خامی‌ام بر عشق بخش

شعله‌ای پرسوزتر، اکنون و حال

 

ماه لبخندی به لب نجوا بداد

پیش‌‌تر آی و نکن تو قیل و قال

 

مُشک رفت و سوز و سازی نو بدید

گشت خاموش آن نگنجد این مقال

غزل21

 

موسیقی Clint Mansell - Tree of Life

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

  • مُشک


اینچنین مستی و بیداری خوش است

نی به راه زهد و با زاری خوش است

 

رقص عشّاق خدا ازشان نبین

لیک در هر کوی و بازاری خوش است

 

هرکجا نجوای حق برشان فتاد

در شعف این رقص و هشیاری خوش است

 

چون دل خود را سپرده نزد او

هر زمان آماده، همکاری خوش است

 

جان به امرش در دمی وامی‌نهند

از نوا داننده هر کاری خوش است

 

این خوش است و آن و آنها هم خوش است

هر نفس با عشق او؟ آری خوش است

 

فهم کرد هر کس سخن با جان شنید

مشک را این راه خونباری خوش است

غزل20

 

  • مُشک


چندی به هزاره‌ها همان خوش‌خوابی؟

آن چشم گشا وگرنه در گردابی

 

آن چشم نمایدت ورای فانی

عالم همه در توست اگر دریابی

 

در راه درون روایت خود بینی

گر صبر کنی نه اینچنین بیتابی

 

در صبر و سکوت رازهایی دانی

از عشق نشان ورای هر گندابی

 

هر غصّه و پُصّه را به دور اندازی

از برکه برون چو پرزنان‌مرغابی

 

زان دم که به راه گشتی و تسلیم‌اش

بیرون و درون ز نور حق میتابی

 

در عشق نبود جز نوای قدسی

از مُشک شنو اگر توان برتابی

غزل19


موسیقی Carl Orff - O Fortuna

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام
(متن فارسی ترانه در تلگرام در دسترس است)

  • مُشک


چو به دل قیام برپاست

شه ما همیشه اینجاست

 

جرَیان خلق خلقت

برِ مردمان معمّاست

 

همه کس تواندش خواند

نه کسی به فهم یاراست

 

هر اشارتی به هر کو

ز تجارب یک از ماست

 

به کلام ساده و خوش

دل مُشک گرچه غوغاست

 

نفسش برید و برگفت

همه از حقّ و چه زیباست

غزل18

 

موسیقی کلاسیک Ravel – Bolero
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


دست افشان پای کوبان در ره‌اش

در کمک بر عالمی از درگه‌اش
 

رفت و آمد کارشان بالا و زیر

جمله مردان در ره خلوتگه‌اش
 

لحظه‌ای آیند و در آنی روند

هرکجا کاری که باید از مه‌اش
 

حق به جان عاشقان ممهور شد
کلّ عالم در مثل: منزلگه‌اش

 

خالقان، ذرّات هستی‌بخش حق

در همه جان و جهانها شَهرَه‌اش!

باز بوی مُشک پیچیدن گرفت
از نوای حقّ و نور ناگه‌اش


غزل17
 

موسیقی بی‌کلام ارمنی Katil - Crossing p
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


مطرود عوام، در ره دریا شد

از خلق برون، به وادی معنا شد

 

آنجا که فقط خواص سکنی کردند

از جمله خواص گشت و در رویا شد

 

حالی که بدید ماجرای خاصان

در آتش و خون به وادی سودا شد

 

در وجد مدام آمد و حالی خوش

هر لحظه تولّدی و چون عنقا شد

 

دریافت که کار عاشقان بازی نیست

آن نِی شدنش به راه حق پیدا شد

 

دادش همه آنچه او بدانها خوش بود

تا از نفس‌اش به لحظه‌ای دارا شد

 

فهمید که خلّاق شدن در ره دوست

در عیش مدام آورَدَش مجرا شد

 

در درد بخندید و به دم رقصان شد

ساقی، نظری، به آنکی شیدا شد

 

این راه شروع و آن تهش ناپیدا

این مشک بگفت و در دمی رعنا شد

مُشک


غزل16


موسیقی کلاسیک Philip Glass – Metamorphosis
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


صورتک‌هایی برِ شهزادگان

بهر پوشانیدن خلق از نهان

 

هر کدامش حکم پل سوی اله

سلسله پل‌ها به نظم جاوْدان

 

هر چه ظرف آدمی دریابدش

آن پلِ ظرفش به دم گردد عیان

 

هر پلی مختصّ هر گنجایشی

خادمان دانند رمزش در جهان

 

مُشک ساکت بود، مه فرمان بداد:

نشر! این اسرار بر آیندگان

غزل15

موسیقی انیمیشن زیباKarl Jenkins - Adiemus
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


پیمانه‌ها پیمانه‌ها زان عاشقان جام‌ها

جمعیتی بُد در طلب در خواب خوش آن خام‌ها

 

پیدا نشد، پنهان نشد، در جام او حیران نشد

پیدا نه هرگز بر عوام جمله خران بر بام‌ها

 

بامِ هوی هست و نه هو، آن بامِ خلقِ نام‌ها

بیرون ز دنیاشان شدی بینی تو شیرین‌کام‌ها

 

در کوی بی‌نامان بیا رقصی زن و خندان بیا

آنجا که عشاق عزیز جمله ورای دام‌ها

 

آن خادمان بی هیبتان آتش به خرمنها زنان

شهزادگان کوی حق در کسوت اندام‌ها

 

یا اینطرف یا آنطرف هی پر نزن بر صد طرف

راهت مشخص کن تمام: از عاشقان؟ خاخام‌ها؟!

 

گر سوی ما مستان شدی، از آدمی پرّان شدی

آنجا شِنُف آوای مُشک بینی همه احلام‌ها!

غزل14


موسیقی کلاسیک سمفونی دنیای نو – Dvorak
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


دولت و دینداری و بوی امید

از کلاشان برنیاید، کس ندید

 

زهد و لاف عاشقی هر دم زنند

لیک نامد عاشقی زان‌ها پدید

 

سر فرو برده به آخور این خران

در فرار از حقّ و اهلش بس شدید!

 

در لباس عاشقان در های و هوی

سیرت اما من چه گویم، حق بدید

 

ذات شیطانی شان جز عاشقان،

خلق کی بیند در این عصر حدید؟

 

گرچه این غصّه برای خلق نیست

رزمجویان، بطن قصّه، ناپدید

 

هر کجا طفلی ز شیطان رخ نمود

عاشقی در وقت لازم سر رسید

 

پس بهوش ای دلقک عارف‌نما

عرعرت کم! طینت خود کن جدید

 

در سحر نجوای ماه و بخت مشک

تا به خدمت، این غزل را آفرید
 

مُشک

غزل13

موسیقی آلتای Altai Kai – Golden Lake Morning
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


در بند دل و جانی حاشا تویی زندانی!

فارغ شو ز هر بندی در روح، نه شیطانی
 

این نکته که برگیری: جز حق تو به هجرانی

جانت به خروش آید این گونه به میدانی
 

نی وصل اساس کار نی صورت انسانی

نی ظاهر و زهدی نو خارج تو ز زهدانی
 

در عشق به خون گردی تو لایق دربانی

دربان و سگ کویش نی تو که بدین سانی
 

در کار بباید شد در خدمت یزدانی

شاید که رها گردی از بند دل و جانی
 

مُشک

غزل12

موسیقی ریمیکس Meder – Bella Ciao
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ز نام و یادت ای زیبا، همی پویم

به هر لحظه: فتان، خیزان، ثناگویم

 

همه حرفم! کجا قدر تو دانم من

به جان دیرین‌زمانی عشق تو جویم

 

به هر راهی و هر چاهی گذر کردم

به هر نام و نشانت، سوی آن کویم

 

ز مال و جاه عالم من حذر کردم

که تا یک دم خیال روی تو بویم

 

تمام هستی‌ام بستان به یک دیدار

که دیگر تاب دوری نیست در خویم

 

سخن‌ها گفت و نالید و فغان در داد

که تا آن ماه خواندش گفت: آ سویم

 

دوان، پرّان، به هر راهی که میدانست

به شوق وصل رفت و گفت: من اویم

 

ندا آمد: چه کردی در ره خدمت؟

فقط زاری، گمان کردی به پستویم؟

 

ز کس دردی دوا؟ جانت فدا کردی؟

به ره عشقی به کس دادی، تو برگویم

 

برو در راه ما بس جان‌فدا باید

که لایق گردی و بینی تو گیسویم

 

برو تا خدمت جانان کنی با خون

شوی چون مُشک، پرّان سوی مینویم

غزل11

 

موسیقی لوفای هیپ هاپ ژاپنی Tragic Hero

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


ز سوز ساز او اندک کسانی

فنا کردند جان در لامکانی

 

شنیدند آن نوای حضرت دوست

که ناید در کلامی و لسانی

 

همه خاموش از آن هدیه‌ی مُهر

که آن زیبا بزد بر هر دهانی

 

دل و جان خموشان در تلاطم

چو یادآور شد آن ماه نهانی:

 

که اینک وقت طنّازی به سر شد

که می‌دانید از دیرین ‌زمانی
 

کنون هنگام رزم است و دلیری

سپر، شمشیر، (باقی نیز دانی!)

 

بساط زاهد عارف‌نما را

بدرّانید در دم هر جهانی

 

که هرکس ادعای زهد دارد

هم او دارد ز تاریکی نشانی

 

شیاطین پیش اینان طفلکانند!

که شیطان بی‌ریا بَد، نه نهانی

 

لباس زهدشان از تن درآرید

هویدا ذات پست لن‌ترانی

 

به اندازه روایت شد در این شعر

خموش ای مُشک، حمّال معانی

غزل10

 

موسیقی میکس اوریجینال Rapossa – Wind of Freedom

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

 

این غزل پیشکش حضور اوست

هرکه بی نورش: همی بیراهه‌جوست

 

جمله اَعمال عوالم شاهد است

او نه کینه‌جو نه حتی صلح‌جوست!

 

این جهان برساخته از صوت او

پس بدان: خالق اسرار مگوست

 

سخت گشتند به افشای رموز

چه شود؟! فاش هرآنکه رزمجوست

 

جمله اسرار به کس فاش نشد

هرکه مدعی، بدان: اندرزگوست!

 

پند و اندرز خران، جانها نسوخت

هر سکوتی، مزد: ماه رازگوست

 

خدمت بی‌مزد و منت پای دوست

نیک دان آن خصلتِ آزاده‌خوست

 

هر نمایش، حلقه‌بازی، یاوه است

عاشقش داند که آن کس یاوه‌گوست

 

باز مُشکِ ما برآمد در حضور

هرکه دردش، پس هم‌او پیمانه‌جوست

 

غزل9

موسیقی بی کلام Misha Mishenko - Decadance

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک

 

چه به عقل پوچ نازی؟

خبرت، خراب سازی

 

ره دل اساس کار است

که جز آن نبود رازی

 

هر مصیبتی ز عقل است

تو کنون به احترازی!

 

گوش عقل هرزه بِکِّش

مرحبا، تو نردبازی

 

بفرستش به چراگاه

تا کمی تو دل ببازی

 

سفت کن قلّاده حالا

چه نسیم روح‌نوازی!

 

مُشک، عقلت کف دستت

زین سبب قماربازی

 

عاشقی؟ فارغ ز عقلی؟

این چنین تو یکّه‌تازی

 

 

غزل8

 

نقاشی از گالینا پالوز | Galina Poloz Painting

موسیقی بی کلام فیلم Max Richter – Finale

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

  • مُشک


بس در ره عقل جان نهاده

از بود و نبود حق فتاده

 
از محضر عشق در توهم

هیچش بنماند جز افاده

 
در داد به عالم که انا الحق

گرچه بُد از ابلیس نواده

 
خلقی به شهادت که بزرگی

چون او نبُوَد به حق گشاده

 
هر عنتر و منتر به ره او

خورده به صفا گُه زیاده

 
این عارف حق! جماعتی را

هش کرد به ناکجا پیاده

 

این بود حکایتی ز خامان

ای مشک بسوز در اعاده


غزل7


موسیقی بشنویم: موسیقی حماسی Ice of Phoenix


  • مُشک

هر چه ساکت‌تر در اسرار خدا

می‌دهد حق بیشتر از آن ندا

 

هر چه بالاتر روی تو کو به کو

می‌شود پررنگ‌تر کوه از صدا

 

گر چه پرنورند اما ظرف تو

درک خواهد کرد آن یک‌یک جدا

 

صبر و عشقت شد کلید وادی‌اش

در بگردیدن به ره همچون گدا!

 

خدمتش، پیوسته، بی‌چون‌وچرا

این چنین شد کل عالم هم‌صدا

 

باز این مشک آمدش در هوی‌وهای

آتشی زد عاشقان را، بی‌صدا!

غزل5


موسیقی بشنویم : Nym - The Carpenter - Trip Hop Music


  • مُشک


فارغ ز مذکّر و مونّث، روح است

هم روح در عالم خدا ممدوح است

 

از حس و هوس گذشته و پیوسته:

در وادی روح‌القدس او مشروح است

 

از بی‌خودی و عاشقی‌اش بود که یافت:

جز خدمت حق هماره‌اش مذبوح است

 

سرخوش ز وصال و خدمتش، آگه شد

که هرآنچه غیر از آن، مطروح است

 

پس پر زد و برتاخت به خدمتش مدام،

زین گونه دمادم به رهش مجروح است!

 

ای مُشک، تو نی شدی به آوای رموز،

زین روست که دروازه به تو مفتوح است

غزل5

موسیقی بشنویم: موسیقی زیبای مغولی Hongor ur min


  • مُشک


زیر و بالا سر به کوی‌اش کو به کو

عاشق‌اش دائم به خود در جستجو

 

در پسِ خودیافتن، خالق شناخت

پس بشد در راه حق بی‌پرس‌وجو!

 

واله‌اش چون دید حق، دربرگرفت

چشم و گوش و فکر و ذکر و جان او

 

هرچه بر دارش کشید از چپّ و راست

دید عاشق‌تر شدست آن رزمجو

 

عاقبت خندید و گفت ای مشک ما

رو شروع کن خدمت بی‌های‌وهو


غزل4


موسیقی بشنویم: "با هر کلمه" از لهاسا دسلا CON TODA PALABRA


  • مُشک


عاشقان را لامکان دیدار شد

جملگی را عشق حق در کار شد

 

عشق بود و وادی سرگشتگی

یک‌به‌یک‌شان در دمی بر دار شد

 

محشری، خون، ریسمانی، آتشی

عاشقش بر خدمت‌اش دین‌دار شد

 

بر لب تیغ ار که او رقصی کند

این بهاش، از عقل و تن بیدار شد

 

باز گویم وصف حال خادمان

هیس ای مشک عالمی هوشیار شد


غزل3

موسیقی بشنویم: موسیقی اشراقی Irfan - The Cave Of Swimmers

  • مُشک

قرنها دل درسها آموخته

از زبان عاشقان سوخته!

 

هم شنیده هم رمیده تاکنون

آب در هاون همی می‌کوفته!

 

ذره‌ای از رازها بیرون نشد

عاشقش این راز بر جان دوخته

 

شعله‌بازی کن اگر خواهی وصال

در عمل باید همه اندوخته

 

هرچه گفتند و شنیدیم از ازل

قصه‌ای بود! عاشقش، نفروخته!

 

عشق حق با جان خریداری شود

مُشک، این رازش به جان آموخته

غزل2


موسیقی بشنویم : نوای نی Turkish Ney Music: Your Love is My Cure

  • مُشک